گروه مقاله روز نوشت | تاریخ انتشار 16 تیر, 1394 | نظرات 0 نظر

متحیّرم چه نامم شه مُلک لا فتی را ...

سروده شهریاردوران وملک الشعرای آذربایجان در منقبت امام پرهیزگاران حضرت علی ابن ابی طالب(ع) «متحیّرم چه نامم شه مُلک لا فتی را»   «بیت الغزل» استاد شهریار آنگاه که از سر ذوق می سراید: «نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت / متحیّرم چه نامم شه مُلک لا فتی ر

سروده شهریاردوران وملک الشعرای آذربایجان در منقبت امام پرهیزگاران حضرت علی ابن ابی طالب(ع)

«متحیّرم چه نامم شه مُلک لا فتی را»

 

«بیت الغزل» استاد شهریار آنگاه که از سر ذوق می سراید: «نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت / متحیّرم چه نامم شه مُلک لا فتی را» یادآور کلام امام شافعان است که قریب به یکهزارو سیصد سال پیش در آغازین سال های حاکمیت عبّاسیان، که از هیچ جور و جنایتی بر خاندان پیامبر و پیروان علی و اولادش علیهم السلام دریغ نمی ورزیدند، بر صفحه تاریخ به یادگار گذاشت. امام شافعان در وصف علی (ع) می سراید:

قَالُوا: تَرَفَّضتَ  قُلتُ: کَلَّا             مَا الَّرفضُ ديني وَ لا إعتِقادي

لکِن تَوَلَّيتُ غَيرَ شَکٍّ                         خَيرَ إمَامٍ وَ خَيرَ هَادي

إن کَانَ حُبُّ الوَلِيِّ رَفضاً                        فإنََّني أرفَضُ العِبادِ.

 

-گويند: تو رافضي و مرتد شدي، گويم: هرگز رفض و ارتداد آيين من نيست

- اما بي شک من بهترين امام و بهترين راهنما را دوست دارم

- اگر محبت علي(که دوست خداست) دليل بر رفض و بي ديني است، دنيا بدانند که من بي دين ترين مردمانم.

 

آنگاه، سید محمد حسین بهجت تبریزی، موسوم به شهریار با پیروی از پیشینه ای به بلندای تاریخ است که عارفانه، صدا را در آسمانها طنین انداز می نماید و می سراید:

 

«علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

 

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

 

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

 

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

 

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

 

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

 

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

 

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

چو علی که میتواند که بسر برد وفا را

 

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

 

 

بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

 

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

 

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

 

چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

 

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»

 

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا».

 

 

 

قربانعلی مهری متانکلایی

دبیر هیأت بررسی و تطبیق مصوبات دولت با قوانین مجلس

20 رمضان 1436

برچسب ها
#نظرات خوانندگان
ارسال نظر جدید
ثبت نظر جدید
ایمیل منتشر نخواهد شد
Captcha reload