گروه مقاله روز نوشت | تاریخ انتشار 10 تیر, 1395 | نظرات 0 نظر

مروّت و جوانمردي يك زن

"قانون اساسی برای همه" مروّت و جوانمردي يك زن *قربانعلی مهری مَتانکلایی  آيا بايد پذيرفت هميشه و در همه‌ي ماجراها، پاي يك زن در ميان است؟! اما شرح واقعه. با قطع نظر از تبليغاتي و طولاني شدن، اغلب، خيالبافانه و بعضاً ملال‌آور و خسته‌كننده بودنِ سريال موسوم به

"قانون اساسی برای همه"

مروّت و جوانمردي يك زن

*قربانعلی مهری مَتانکلایی

  1.  آيا بايد پذيرفت هميشه و در همه‌ي ماجراها، پاي يك زن در ميان است؟! اما شرح واقعه. با قطع نظر از تبليغاتي و طولاني شدن، اغلب، خيالبافانه و بعضاً ملال‌آور و خسته‌كننده بودنِ سريال موسوم به «يوسف پيامبر(ع)»، اما كارهاي ماجراجويانه‌ي جناب زليخا در نوع تعاملش با ذُرّيّه‌ي ابراهيم خليل الله(ع)‌ را قرآن با ظرافت هرچه تمام‌تر به نگارش درآورد و حافظ لسان‌الغيب نيز، گوشه‌هايي از آن حادثه‌ي جانكاه و امّا در جاي خود زيبا را در قالب برخي غزلها به تصوير كشيد.
  2.  دوازدهمين سوره‌ي مباركه قرآن با توجه به اشتمال بر « أَحْسَنَ الْقَصَص»[يوسف:3] به نام نامي يوسف صديق(ع)‌نامگذاري گرديد. گزارش قرآن را همگان يا فراوان شنيده‌ايم يا بارها و بارها با قرائت آيات بيّناتش از نظر گذرانده‌ايم. شخصيّت جناب زليخا با انصراف از همه ابعاد ماجرا، بنا به جهاتي، هم «عبرت» است و هم «اُسوه». عبرت‌آموز است، يعني نبايد مشابه آن تكرار شود. اُسوه است و الگو گرفتني، يعني اگر چنان حادثه‌اي رخ دهد، خالق حادثه بايد آن كند كه زليخا كرد. كَفِّ نفس و خودنگهداري يوسف و عدم اجابت به درخواست ناروا، زليخا را ناكام گذاشت و يوسف را به بدنام شدن و تحمّل حبس‌هاي درازمدّت و گذراندن عمر در عنفوان جواني روانه‌ي زندان ساخت.
  3.  سالها گذشت وبه تعبير خبيري فرزانه، حادثه‌ها در پي حادثه‌ها آمد[1]. علوم و حكمت و سلطنت خدادادي همراه با تدبيرها و درايت‌ها در امر كارگزاري و كشورداري و برخوردارشدن از دانش تعبير رُؤياها يا همان علم «تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ»[يوسف:6، 21و101] چهره‌اي از يوسف نزد زندانيان سياسي و غيرسياسي به نمايش گذاشت تا جائي كه پادشاه ناچار شد نظرات كارشناسانه او را به عنوان تنها راه خروج از بن‌بست‌هاي پيش‌رو در امور مملكت‌داري نصب‌العين خود قرار دهد.
  4.  يوسف همزمان با تعبير روياها و ارائه نظرات مشورتي و ارسال آن براي پادشاه ازطريق هم‌بندي‌هاي زنداني، از يكي از آنان خواست زمينه‌اي فراهم آورد تا پادشاه با برپائي انجمني از بانوان درباري از آنان بخواهد ماجراي بحث برانگيزشان را با يوسف زنداني برملا سازند. انجمن برپاشد و پرسش‌ها مطرح، همگان بدون آنكه بدانند چه سرنوشتي براي يوسف رقم خواهد خورد يكصدا بر بي‌گناهي يوسف هم‌صدا شدند. اما زليخا از ميان جمع، مردانه ظاهر شد. با توصيف بي‌پرده‌ي داستان دلدادگي و «مشتاقي و مهجوري» خود با يوسف زنداني، پرده‌ها را به كناري نهاد. زليخا، آنگاه كه مي‌توانست با سرپوش گذاشتن بر حقايق كماكان بر پنهان نگاه داشتن ماجرا اصرار بورزد اما حاضر شد بدون لكنت و بدور از هرگونه توجيه و تفسير، به قيمت ريختن آبرو و از دست دادن جايگاه ، عليه خود اقرار كند و پاكدامني يوسف را براي هميشه‌ي تاريخ مورد گواهي قرار دهد.
  5.  جمله‌اي كه جناب زليخا در آن مجلس شاهانه بر زبان آورد، قرآن با زيبائي هرچه‌تمام‌تر و در قالب «نقل قول مستقيم» از ايشان با عباراتي كوتاه، رسا و ماندگار به گوش تاريخ رساند. زليخا با صراحت ‌لهجه و با به جان خريدن تمامي ضررهاي مترتّبه، در عباراتي كوتاه، در نزد پادشاه و در جمع تمامي بانوان همراه، زبان به سخن گشود و اظهار داشت: «. . . الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ»[يوسف:51] واژه «حَصْحَصَ» فعل ماضي رباعي مجرد است به معناي «وَضَحَ و ثَبَتَ»، يعني اكنون و در اين مجلس تاريخي، روشن و نمايان گشت يا آشكار و ثابت شد كه بي‌گناه كيست و گناهكار كدام است.
  6.  اگر نبود شهامت و مردانگي زليخا كه توانست با اقدام شجاعانه‌اش، اين قاعده‌ي پرمَلاتِ « قُولُوا الْحَقََّ وَ لَوْ عَلَي‌ أنْفُسِكُمْ» را به عنوان «فضيلتي فراموش شده» و «سرمايه‌اي برباد رفته» كه نياز مغفول مانده در هميشه‌ي قرون و اعصار است جامه‌ي عمل بپوشاند و اعتبار از دست رفته‌ي مظلومي بي‌گناه را به صاحبش برگرداند و با جبران مافات، علاوه بر استخلاص از زندان، موجبات حضور او را در عالي‌ترين مناصب كارگزاري در مملكت بزرگ و پهناور مصر فراهم آورد، قطعاً، نواده‌ ابراهيم خليل‌الرحمن(ع)‌ به جرم گناه ناكرده، به جاي آنكه اُسوه و الگوي روزگار شود با تحمل برچسب ناروا، ‌عبرت قرون و اعصار مي‌ماند. چنين است كه گفته‌اند: «يَأَبَيَ اللّهُ أَنْ يُجْرِيَ الأُمُورَ اِلاّ بِأَسْبابِها» يعني: «خداوند امور اين عالم را جز ازطريق اسباب و علل به جريان نمي‌اندازد». در خدشه‌دار شدن حيثيت يوسف وبه زندان رفتن او، همان ميزان نقش زليخا برجسته است كه در رهايي يافتنش از زندان و اعاده اعتبار بر بادرفته‌ي ايشان.
  7.  حافظ لسان الغيب كه عارف به معارف قرآني است، به بهانه‌ي اينكه جمال روزافزون يوسف بلاي جان زليخا شد مي‌سرايد:

«من از آن حُسْنِ روزافزون كه يوسف داشت دانستم

که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را»[غزل3]

زليخا، زن بدكاره‌اي نبود، اما روزافزون شدن جمال يوسف كار را به آنجا رساند كه پرهيز و خويشتن‌داري او نتوانست با چهره‌ي دلآراي يوسف پهلو بزند تا زليخا بتواند راز دلدادگيش را در پرده نگاه دارد. اما آنگاه كه با اقدام جوانمردانه‌ي زليخا در اقرار به تقصير خويش و اعتراف به طهارت يوسف صدّيق، يعني با به ظهور رساندن كاري «كارستان»، موجبات خلاص از زندان و راه يافتنش به بارگاه سلطان فراهم مي‌شود «نقل قول مستقيم» اين كلام دربيان حافظ شیرین زبان نقش مي‌بندد:

« ماه کنعانی من مَسْنَد مصر آنِ تو شد

وقت آن است که بدرود کنی زندان را»[غزل9]

8. البته خدا قادر بود حكم برائت يوسف صدّيق را صادر و بدگمانان به حضرتش را گوشمالي دهد وبه سزاي اعمالشان برساند،‌اما در نظام مبتني بر اسباب و مسبّبات، لازمه‌ي كار آن است كه علل و اسباب مُعِدَّه و زمينه‌ساز، هريك به وظيفه خود عمل نمايند. در بيت‌الغزل حافظ، ‌چه تفاوت مي‌كند آواز دهنده‌ي آن صدا، ‌شخص زليخا، عزيز و فرمانرواي مصر، خداوند تبارك و تعالي، يا هاتفي از غيب از جانب الله، پيام‌آور نويد و بشارت به يوسف دربند بوده باشد، اما در نظام پيش‌گفته، مسئوليت‌پذيري و نقش‌آفريني هريك از اين و آن به جاي خود، نه آنكه چيزي از قدر و منزلت آنها نمي‌كاهد بلكه بر جايگاهشان مي‌افزايد. جناب زليخا با نقش آفريني به موقع و اثرگذارش در زندگي یوسف، نام خود را در تاريخ ماندگار ساخت.

9. در شريعت الهي، عِرض و آبرو، يكي از اصول پنجگانه‌اي است كه حرمت آن از حرمت كعبه، يعني خانه خدا والا‌تر است. تمامی آن اصول که «حقوق النّاس»ش خوانند عبارتند از: «عِرض، مال،‌ جان، ناموس و دين». ريختن خون آدميان، همانگونه ناروا است كه بر باددادن آبرويشان، چنگ‌انداختن به مالشان، بهتان زدن به ناموسشان و به سخره‌گرفتن باورهايشان. چنين است كه حافظ در ابيات آغازين از غزل378 مي‌سرايد:

« ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم

جامه کس سیه و دَلق خود اَزْرَق نکنیم

عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است

کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم »

 

10. شخصيت زليخا، يادآور اين فضيلت بزرگ و از يادرفته‌ي انساني يعني عنصر «شجاعت»، مروّت و جوانمردي است كه اگر با گفتار و كردارمان،‌دلي را آزرده‌ايم و «حق‌الناس» را كه اعظم حقوق‌ها است مورد تعرّض قرار داده‌ايم، با خودخواهي‌ها بار سنگين ناشي از ارتكاب چنين رذيله‌اي را بي‌جهت به عنوان وِزْر و وَبال بر ذمّه‌ي خويش نگاه نداريم، بلكه مردانه، درصدد جبران مافات برآئيم و با بازگرداندن حق به صاحبش،‌ اعاده‌ي اعتبار از دست رفته‌اش را تدارك كنيم. كاري بس بزرگ و مسئوليت‌آور، كه اگر نهادينه شود، نسيم دل‌انگيز امنيت و آرامش بر عرصه‌ي اجتماع وزيدن خواهد گرفت.

11. چرا بايد با تهمت و بهتان و افترا و با غيبت يا به دروغ و ناروا، آبروي اين و آن برود؟ سرگذشت جناب زليخا نيز حامل اين پيام بزرگ و اخلاقي است كه آدمي همانگونه كه بايد خود را از تيررس اتّهامات نابجا به دور نگاه دارد، بايد به هوش باشد تا دامن ديگران را به بهتان‌هاي ناروا نيالايد. بنابراين، اگر ناخواسته، خود يا ديگران را با قرار دادن در معرض غيبت، تهمت، بهتان و افتراء،‌ هتك حرمت نموده باشيم، آيا وقت آن نرسيده است با بازبيني شخصيت خود و بازخواني پرونده زندگاني، جهت جبران مافات درصدد اعتذار جستن از خود یا ديگران برآئيم و با فراهم آوردن موجبات سلطنت و فرمانروائيمان بر مملكت وجود خود، چون آن دو بزرگوار يعني حضرات آدم و حوّاي روزگار، خداي خود را متواضعانه مورد خطاب قرار داده و عرضه بداريم: «. . . رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»‍[اعراف:23]

12. در لغت، واژۀ «خَصاصَه» به معنی «نیاز و احتیاج شدید» و کلمه «ایثار» یعنی «دیگری را بر خود مقدم داشتن» است. با اندک مسامحه ای در تعبیر شاید بتوان گفت زلیخا، آنگاه که خود به حفظ آبروی خویش بیش از دیگران نیازمند بود، اما حفظ و صیانت آبروی یوسف را بر خود مقدم داشت. این بزرگواری همان «از خود گذشتگی و ایثاری» است که خداوند آن را می ستاید و در توصیف صاحبان چنین خُلق و خویی می فرماید: «...وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ...»{حَشر:9}.

13. اقدام جناب زليخا يادآور فضيلت فراموش‌شده يا خصيصه‌اي انساني و سرمايه‌اي بربادرفته است كه جامعه‌ي امروز بشري سخت به اِحيا و بازگرداندن و نهادينه كردن آن در عرصه‌ي تعاملات خانوادگي و اجتماعي نيازمند است. به باور این قلم و در مقام مقايسه شايد بتوان گفت كاري كه زليخاي نجيب‌زاده و باحيا در جبران خطا و اعاده‌ي اعتبار يوسف كنعان به جای آورد كمتر از آني نباشد كه حرّ بن يزيد رياحي -نستوه كربلا- در كشيدن خطّ بطلان بر تمامي اعمال ناروا و دفاع از جايگاه فرزند زهرا عَلَيهِم سَلامُ‌ الله در تاريخ به نام خود به ثبت رسانيد. شما چگونه می اندیشید؟ كامروا باشيد.

*« دبیر هیأت بررسی و تطبیق مصوبات دولت با قوانین مجلس»

سه‌‌شنبه 08/ 04/ 95

 

[1] - امام(ره)‌به مناسبتي با اشاره به وقايع اتفاقيه ايران در سالهاي نخست دهه‌1340 در غزلي سروده است:

«سالها مي‌گذرد، حادثه‌ها مي‌آيد/ انتظار فرج از نيمه خرداد كشم»، تا آنكه در آستانه بزرگداشت سالروز همان واقعه به ديار باقي شتافت.

برچسب ها
#نظرات خوانندگان
ارسال نظر جدید
ثبت نظر جدید
ایمیل منتشر نخواهد شد
Captcha reload