گروه مقاله روز نوشت | تاریخ انتشار 3 مرداد, 1395 | نظرات 0 نظر

اندكي به خود آئيم

"قانون اساسی برای همه" اندكي به خود آئيم *قربانعلی مهری مَتانکلایی در جائي خوانده‌ام و خلاصه‌اي از آن را با اقتباس و تلخيص و اندكي اضافات و افاضات!! مي‌نگارم، با اين اميد كه سودمند باشد. و اما خلاصه‌اي از آن خواندني‌ها: «در روايات متعدّد از پيامبر

"قانون اساسی برای همه"

اندكي به خود آئيم

*قربانعلی مهری مَتانکلایی

  1. در جائي خوانده‌ام و خلاصه‌اي از آن را با اقتباس و تلخيص و اندكي اضافات و افاضات!! مي‌نگارم، با اين اميد كه سودمند باشد. و اما خلاصه‌اي از آن خواندني‌ها: «در روايات متعدّد از پيامبر اسلام،‌از ناسزاگو به عنوان «فاسق» ياد مي‌شود و تأكيد شده است كه ناسزاگو هلاك خواهد شد.»[1] اين به طرز روشن گوياي زشتي پديده‌ي بدزباني و بددهاني و «بدقلمي» در «اسلام» و گناه بودن اين رفتار در «انسان» است.
  2. هريك از پديده‌هاي بدزباني،‌بددهاني و بد قلمي، اگر از نوع عكس‌العمل‌هاي ناخواسته يا واكنش‌هاي انتقام‌جويانه نسبت به برخي فشارهايي ناروا باشد كه به صورت خصمانه و كينه‌توزانه بر آدمي تحميل مي‌شود ممكن است قابل توجيه باشد، كما اينكه قرآن مجيد مي‌فرمايد: « لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ . . .» [نساء:148] مضمون كلام خداوند حامل اين پيام است كه ستمديده‌ي بي‌پناه براي دادخواهي و اثبات بي‌گناهي خود، نه آنكه هرچه از دهانش درآمد به طرف بگويد، بلكه مجاز است بدي و ظلم ظالم را در محدوده ستمي كه به او شده است با صداي بلند آشكار كند و آن قسم از صفات بد او را كه با ظلم و ستم او ارتباط دارد به زبان آوَرَد. يعني در چنين جايگاهي، چندان نابجا نخواهد بود تا ستمگر با مورد «غيبت» واقع شدن و برملا شدن برخي از ستم‌هايش مورد شماتت قرار گيرد. علماي اخلاق نيز، مواجه شدن با چنين تنگناها را يكي از مصاديق «جواز غيبت» عليه شخص غايب مي‌شمارند.
  3. اما آيا مي‌توان نسبت به همه‌ حوادث طبيعي و وقايع اتفاقيه معمول و متعارف كه در جهان پيرامون ما به وقوع مي‌پيوندد زبان به نكوهش گشود؟ آيا شريعتمداران خداباور!! مي‌توانند چنين رويكردي را ذيل واژه‌گان مقدس «دغدغه‌هاي ديني و مذهبي» يا «تعصّبات ملّي و ميهني» توجيه پذير نمايند؟ آيا مي‌توان چنين ندانم‌گوئي‌ها، ندانم‌نويسي‌ها و ندانم‌كاري‌ها را تلاش براي «دفاع از هويّت خودي در برابر بيگانه!!» دانست؟! آيا از خود پرسيده‌ايم با چنين «اَلْمُرْجِفونَ فِي الْمَدينَةِ» يعني اراجيف بافان روزگار و مقيمان در شهر و ديار چگونه بايد بود؟!‍[احزاب:60] قرآن خطاب به چنين اراذل و اوباش و بيماردلان هنجارشكن نهيب مي‌زند: «اگر اينان دست از كارشان بر ندارند ما پيامبر اكرم(ص) را عليه‌شان مي‌شورانيم تا عرصه‌ي زندگي را بر آنان سخت گيرند و قلع و قمعشان سازند» «. . . لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا»[احزاب:60].
  4. نفي تفكّر آپارتايد يا همان نژادپرستي و خود برتربيني و تأييد منشور برادري و برابري ملّتها و ضرورت التزام به اصل برخوردار بودن همگان از حقوق انساني برابر و مساوي است كه امام علي(ع) در فرمان كارگزاري به حاكم سرزمين مصر- مالك اَشتر نَخَعي- تأكيد مي‌ورزد: «. . . فَاِنَّهُمْ صِنْفانٍ، اِمّا اَخٌ لَكَ فِي الدّينِ اَوْ نَظيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ . . .» يعني جهانيان يا هم‌كيشان تو اَند در دين و يا همانند تواَند در آفرينش»[2]. اصول و ارزشهايي كه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در سطرها و صفحاتش بر تحكيم و ترويج آن پاي مي‌فشارد.
  5. اكنون بايد پرسيد ما با چنين ياوه‌سرايان و ياوه‌نويساني چه مي‌كنيم؟ آيا با شنيدن يا خواندن چنان نغمات شومي به وجد مي‌آييم يا به علامت اعتراض ابرو در هم مي‌كشيم؟! گام در دنياي مجازي و شبكه‌هاي نوظهور اجتماعي كه دنيا را چون «دهكده‌اي كوچك» به هم پيوند زده است بگذاريم ببينيم عمق فاجعه كجاست؟ يك داور بين‌المللي در مسابقات فوتبال بين ايران و عراق در مقام داوري برمي‌آيد، ايران با تيم فوتبال آرژانتين هم‌گروه مي‌شود، بازي‌ساز مطرح تيم فوتبال فرانسه به بازيگري محبوب از تيم ملي پرتغال به عمد يا به سهو صدمه‌اي وارد مي‌سازد، بانوئي از كشور كرواسي در مقام رئيس‌جمهور يك كشور اروپائي با دعوت رسمي به ايران سفر مي‌كند، دختر يك رئيس جمهور هزاران مايل در آنسوي آبها، علاقمند به فعاليت رسانه‌اي در صفحه شخصي‌اش در اينستاگرام مي‌شود و . . . ، آيا سزاوار است هريك از بازيگران صحنه‌ها به گونه‌اي مورد حمله و فحاشي ما قرار بگيرند كه اِعجاب و شگفتي جهانيان را به بار آوَرَد؟!
  6. آيا ضرورت تمكين به اصول و مباني حاكم بر جامعه بزرگ بشري كه «دهكده جهاني»ش خوانند هرگز و هيچگاه اجازه چنين ابراز وجود كردن‌ها را به كسي مي‌دهد؟! چرا بايد مخالفانمان يا آنان كه طوري ديگر مي‌انديشند و روزگار مي‌گذرانند «بَياناً» و «بَناناً» به زبان يا به قلم با خطابات ناروا مورد نوازش قرار گيرند؟! تو گوئي فحش دادن، سياسي‌ترين و مهيّج‌ترين بخش زندگي چنين كاربراني را در شبكه‌هاي مجازي تشكيل مي‌دهد. فحش با واژگاني مستهجن و ناروا.
  7. انديشمندي بزرگ از جامعه متمدن ايراني، در دهه‌ي چهل شمسي كتابي سترگ به نگارش درآورد مشتمل بر مقالاتي خواندني به نام «نه شرقي، نه غربي، انساني»، فقط يكي از كوتاه‌ترين مقالات اين مجموعه، موسوم به اين عنوان است، ‌اما صاحب اثر، از باب «تَسْمِيَةُ الْكُلِّ بِاسْمِ جُزْئِهَا»، تمام كتاب را به همين نامِ نامي، يعني «نه شرقي، نه غربي، انساني» نامگذاري كرد. «معارف اسلامي» پيشكش! آيا «فضايل انساني» اقتضاء مي‌كند با فحاشي و سَبّ و لعن‌كردن‌ها خدشه به فرهنگ و اعتبار چندصدهزارساله‌ي يك ملّت و مملكت وارد شود؟ آيا وقت آن نرسيد از خود بپرسيم چه كرده‌ايم كه بخشي از جامعه به اين نقطه رسيده است و رفتاري از او سر مي‌زند كه اِعجاب جهانيان را برمي‌انگيزد؟
  8.  از پيامبر اعظم(ص) نقل است كه فرمود: «اَلْكَلِمَةُ الطَّيِّبَةُ صَدَقَةٌ».[3] اين بيان همسو با كلام خداوند در قرآن مجيد است كه مي‌فرمايد: «. . . كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ . . .» [ابراهيم:27-24]. در روايتي ديگر آمده است: « لَمْ يَكُنِ النَّبيُّ(ص) سَبّاباً و لا فَحّاشاً ولا لَعّاناً»[4] يعني دشنام گوئي، ناسزا بافي، بدزباني و لعن و نفرين‌گوئي كه از عناصر دشمن‌سازي و دشمن‌تراشي و طرد و دفع مردمان است است دور از مرام پيامبر(ص) بود، و مي‌فرمود: «... اِنَّ شَرَّ النّاس عِندَالله مَنْزِلَةً يَوْمَ الْقيامَةِ مَنْ تَرَكَهُ النّاسُ اتِّقاءَ شَرِّهِ» مزاحم‌ترين آدميان در روز قيامت، آني است كه ديگر مردمان او را به خاطر بدزبانيش به حال خود گذارند و متعرّضش نشوند.[5] «عَن اَبي جَعْفَرٍ(ع) قال: اِنَّ رَجُلاً مِنْ بَني‌تَميمٍ اَتَي النَّبيَّ(ص) فقال: اَوْصِني. فَكانَ فيما اَوْصاهُ اَنْ قالَ: لاتَسُبُّوا النّاسَ فَتَكْتَسِبُوا الْعَدَاوَةَ بَيْنَهُمْ» امام باقر(ع) فرمود: مردي از قبيله بَني‌تَميم نزد پيامبر اكرم(ص) آمد و گفت: مرا سفارشي فرما. از جمله سفارشهاي آن حضرت اين بود كه به مردم دشنام ندهيد، كه دشمني آنان را برخواهيد انگيخت[6] ». «مگو ناخوش كه پاسخ ناخوش آيد/ به كوه آواز خوش ده تا خوش آيد». «عَنْ اَبِي الْحَسَن مُوسي(ع): فى رَجُلَيْنِ يَتَسابّانِ. فَقالَ: الْبادِي مِنْهُما أَظْلَمُ وَ وِزْرُهُ وَ وِزْرُ صاحِبِهِ عَلَيْهِ ما لَمْ يَعْتَذِرْ اِلَي الْمَظْلُومِ» امام كاظم(ع) درباره دو نفر كه به يكديگر دشنام مي‌دادند، فرمود: آغازكننده آنها ستمكارتر است و تا زماني كه از ستمديده عذرخواهي ننمايد گناه او و گناه طرف مقابلش بر عهده اوست.»[7]
  9.  با قطع نظر از دو ثِقل ثقيل الهي، يعني «قرآن خداوند و سنّت معصومين(ع)» كه به مثابه‌ي «آئين زندگي» به ما درس معنوي مي‌دهند، «بي‌ترديد، مهم‌ترين منابع هر كشور و ملّتي، منابع انساني آن كشور است. ايران كه يكي از گهواره‌هاي مهم تمدن بشري است اين ويژگي را دارد كه متفكران و فرهنگ‌سازان بزرگي رابه جامعه بشري ارمغان كرده است كه هريك در طول تاريخ در رشته‌هاي مختلف اثرگذار بوده‌اند. كوروش كبير، مهم‌ترين بنيانگذار نظامات مدني و حقوقي، مبشّر صلح و همزيستي مسالمت‌آميز و ناشر نخستين «منشور حقوق بشر». فردوسي احياگر اساطير و قصص ايران باستان و مروّج زبان پارسي كه شاهكار جاويدان او «شاهنامه» نَسَب‌نامه‌ي ما ايرانيان است. مولانا جلال الدين محمد بلخي كه «مثنوي» او را زَبور عجم يا قرآن پارسي خوانده‌اند، چنانكه شيخ بهايي دانشمند ذوفنون عصر صفوي گفته است: «من نمي‌گويم كه آن عاليجناب/ هست پيغمبر، ولي دارد كتاب» «مثنوي معنوي مولوي/هست قرآن در زبان پهلوي». به عبارت ديگر، در هزاره‌ي پس از اسلام، شاهنامه فردوسي، حماسه‌ي تاريخي ايران پيش از اسلام است و مثنوي مولانا حماسه‌ي فرهنگي و عرفاني ايران پس از اسلام!» آيا در مرز و بومي چنين پرگُهر سزاوار است شهروندانش خود را پايه‌گذار چنان نوعِ تعاملي با جهانيان بسازند كه . . . .؟!
  10. در تعامل با جامعه جهاني، باتوجه به مندرجات اين نوشتار و از حيث حضور فعالانه نسل نو در شبكه‌هاي اجتماعي، آيا ما پيشگام در فَحّاشي و سَبّ و لعن هستيم يا آنان؟ چرا بايد سرانه‌ي فحش دادن ما در جهان، چنين رقم بالايي را به خود اختصاص دهد؟! آيا از خود پرسيده‌ايم به كجا خواهيم رفت؟! كامروا باشيد.

*« دبیر هیأت بررسی و تطبیق مصوبات دولت با قوانین مجلس»

شنبه   02/ 05/ 95

 

[1] - اصول كافي، تأليف ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كليني رازي(ره)، تصحيح، ترجمه و توضيح حسين استادولي، جلد پنجم، 150، باب السِّباب=دشنام‌گوئي، صص82-80، روايات1و2

[2] - نهج‌البلاغه، نامه53

[3] - صحيح بخاري، كتاب الاَدب، بابُ طِيبِ الكلامِ.

[4] - همان منبع، باب38، حديث6031

[5] - همان منبع، حديث6032

[6] - اصول كافي، ج5، باب السِّباب، دشنام گوئي، صص82-80، حديث3

[7] - همان منبع، حديث4

برچسب ها
#نظرات خوانندگان
ارسال نظر جدید
ثبت نظر جدید
ایمیل منتشر نخواهد شد
Captcha reload