"قانون اساسی برای همه"
«دستآويز»
*قربانعلی مهری مَتانکلایی
اشاره: یکشنبه 24مرداد 1395 مقارن با 11 ذيالقعده1437 برابر است با يكهزار و دويست و هشتاد و نهمين سالروز ولادت «عالمِ آلِ محمّد (ص)، ثامِنُ الحُجَج حضرت عليبن موسي الرضا عَلَيهِ آلافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّناءِ»(ولادت 148 به مدينه، شهادت203هجري به خراسان). اين نوشتار با عنوان «دستاويز» تقديم محضرش و شما اصحاب عنايت ميشود تا چه قبول افتد.
1.«درآويختن و دست در چيزي زدن و آن را پشت و پناه خود ساختن و تكيه بر آن كردن» يا «هرچيز كه بهانه و وسيله قرار گيرد براي نزديك شدن به غير يا نيل به مقصود» را در لغت «دستآويز» خوانند. واژگاني مانند: حجّت، دليل، عذر، پوزش، هديه، چشمروشني، وثيقه، ضامن، سند، مدرك، شاهد، نامه، اشاره، نشانه، دستخط، امضاء، متلك[1]، پيامك، تلفن، توصيه، پيغام، همراه، معرّف، شفيع، رابط يا به لسان امروزي «پارتي» از مصاديق «دستآويز» است. «آنچه را با خود نزد بزرگان برند و آن را وسيلهي برآمدن كار خود كنند» يا «هديهاي اندك كه براي بزرگي برند تا دست خالي وي را ملاقات نكرده باشند»، جملگي، مستمسك و دستاويزي است كه افراد بشر در تعامل خود با ديگران از اعضاي خانواده، جامعه، با خود يا خداي خود به آن دست مييازند.
2.نظر به معناي «دستاويز» است كه شاعران ميسرايند:
«گفتي از صبر، ساز دستاويز كه تو را عشق پايدار باشد»[خاقاني]
«هين چه آورديد دستاويز را ارمغاني روز رستاخيز را»[مولوي]
«هيچ دستاويز، آن ساعت كه ساعت در رسد نيست الا آن كه بخشايش كند پروردگار»[سعدي]
3.تعاملات يا ارتباطات يوميهي افراد بشر، مشمول يكي از عناوين چهارگانه است: تعامل با خود، با خانواده، با جامعه و با خدا. در تعاملات اربعه، عذر يكي از برترين «دستاويزها» است. چنين است كه گفتهاند: «اَلْعُذْرُ عِندَ كِرامِ النّاسِ مَقْبولٌ». در اهميت «دستاويز» همين بس كه ضربالمثلي جهاني ميگويد: «اَلْغَريقُ يَتَشَبَّثُ بِكُلِّ حَشيشٍ» غريق براي نجات خود به هر شاخهي خشكيدهاي چنگ ميزند. مضمون عبارت، حامل اين پيام است كه هرگز و هيچگاه آدمي نبايد دست از تكاپو و تلاش بردارد ولو آنكه اميدي براي رهايي نباشد. چون گفتهاند«در نااميدي بسي اميد است.» چنگ انداختن به دستاويز براي دستيابي به همين منظور است. در منابع روايي «يأس و نااميدي در زمرهي گناهان بزرگ به شمار آمده است.» قرآن ميفرمايد:«... وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ . . .»[يوسف:87]
4.فرزندان يعقوب(ع) چون بار آخر به حضور برادر راه يافتند عرضه داشتند: «. . . يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا . . .» «اي بزرگمرد! ما و كسانمان را فقر و قحطي از پا درآورد، با آنكه سرمايهاي اندك آورديم كه كفاف پرداخت تمام بها را نميكند، اما انتظار آن است بر ما رحم آوري و رهتوشهاي پر و پيمان به ما برگرداني.»[يوسف:88] همان اندک سرمایه، بهانه ای شد تا دوباره دیدار تازه کنند.
5.گاهي حَبْل اِلهي يعني چنگ انداختن به ريسمان خداوند كه عبارت است از دو ميراث و ما ترك به جا مانده و انفكاك ناپذير پيامبر(ص)، يعني قرآن و سنت معصومين(ع) دستاويز خلايق و مايه انسجام و يكدلي است، آنجا كه ميفرمايد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا . . .» [آلعمران:103] جايي صبر و صلات، ابزار حل مشكلات است: «وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ»[بقره:45و53]
6.ممكن است بپرسيد آيا با دست خالي هم ميتوان به بارگاه بزرگان رفت؟! بارگاه بزرگان را نميدانم، اما رفتن به بارگاه جبروت الهي را آنگونه كه موليالموحدين(ع) در فرازهاي پاياني دعاي شريف كميل به آن مترنّم است را با دست خالي و البته با مسلّح شدن به سه ابزار، يكي «قلب اميدوار»، ديگري«زبان نرمگفتار» و آخري «چشم اشكبار» امكانپذير ميسازد. امام(ع) پس از بيان شمّهاي از «وصف حال» و ابراز بندگي به خداوند لايزال و دلدادگي به حضرتش، اشارات الهي حكيم متعال را در آيات قرآني[2] بهانه قرار ميدهد و خطاب به حضرتش، ميسرايد:
فَاِنَّكَ قَضَيْتَ عَلى عِبادِكَ بِعِبادَتِكَ وَ اَمَرْتَهُمْ بِدُعاَّئِكَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الإِجابَةَ فَاِلَيْكَ يا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهى وَ اِلَيْكَ يا رَبِّ مَدَدْتُ يَدى فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لى دُعاَّئى وَ بَلِّغْنى مُناىَ وَ لا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِكَ رَجاَّئى وَاكْفِنى شَرَّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ اَعْدآئى ، يا سَريعَ الرِّضا اِغْفِرْ لِمَنْ لا يَمْلِكُ اِلّا الدُّعاَّءَ فَاِنَّكَ فَعّالٌ لِما تَشاَّءُ يا مَنِ اسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِكْرُهُ شِفاَّءٌ وَ طاعَتُهُ غِنىً اِرْحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ الرَّجاَّءُ وَ سِلاحُهُ الْبُكاَّءُ يا سابِغَ النِّعَمِ يا دافِعَ النِّقَمِ يا نُورَ الْمُسْتَوْحِشينَ فِى الْظُّلَمِ يَا عالِماً لا يُعَلَّمُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بى مَا اَنْتَ أَهْلُهُ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى رَسُولِهِ وَالْأَئِمَّةِ الْمَيامينَ مِنْ الِهِ وَ سَلَّمَ تَسْليماً كَثيراً»
7.«ميرزا عبدالوهاب نشاط اصفهاني» (1244-1175هـ) ملقّب به «معتمد الدوله» و متخلّص به «نشاط» از شاعران و اديبان و رجال سياسي عصر قاجار در غزلي عارفانه و عاشقانه از «گنجينه نشاط»، چه زيبا و كوتاه ميسرايد:
«طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد»
چنين است كه ذات اقدس الهي ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[مائده:35][3] آيه شريفه، عناوين چهارگانه «ايمان به پروردگار، تقوا و پرهيزكاري، به دست آوردن مستمسك و دستاويز و جهاد در راه خدا» را ابزار فلاح و رستگاري ميشمارد.
8.وسيله قراردادن اولياي الهي و انسانهاي صالح در پيشگاه خدا يكي از عناصر تقرّب به خداست و اين امر منافاتي با توحيد ندارد. زيرا كسي كه ديگري را مقرّبتر است واسطه ميكند و اعتقاد دارد فقط خداست كه به خاطر لطفي كه به او دارد عرض حال آدمي را ميشنود و نيازش را برآورده ميكند. اين عين توحيد است. اما شرك در توسّل، آن است كه انسان اعتقاد داشته باشد كه غيرخدا مستقل عمل ميكند و در برابر اراده خدا ارادهاي مستقل دارد. توسّل موحّدانه، امري است عقلاني و حقيقتي است برآمده از متن قرآن. وسيله قرار دادن انساني صالح در پيشگاه خدا و طلب از خداوند به خاطر او، به هيچ وجه ممنوع نيست و منافاتي با توحيد ندارد. در روايتي آمده است: «به وسيله امام معصوم(ع) به خدا نزديك شويد».
9.در بيان امام علي(ع): «ايمان به خدا و رسول، جهاد در راه خدا، اعتقاد به كلمه اخلاص، يعني لا اله الا الله، نماز، زكات، روزه ماه رمضان، حج، صلهي رحم، صدقهي آشكار و پنهان و همه كارهاي نيك» ازجمله مصاديق «وسيله»اند. آيا اعتصام به قرآن و معصومين(ع) و واسطه قرار دادنشان نزد پروردگار كه داراي وجاهتاند و موقعيت را ميتوان در زمره قايل شدن شريك براي خداوند دانست؟! در آيات قرآني، از دو پيامبر اولواالعزم، يعني عيسي روح الله و موسي كليمالله عليهما و علي نبيّنا و جميع الانبياء سلام الله به گراميان صاحب منزلت، آبرومند و داراي وجاهت و جايگاه نزد پروردگار ياد شده است. «. . . مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ»[آلعمران:45] «. . . وَكَانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهًا»[احزاب:69]
10.در لسان امام صادق(ع) «وجاهت» و «آبرومندي» يكي از سرمايهها و دستاوردهايي است كه آدمي بايد زكاتش را بپردازد. خواهيد پرسيد: زكات وجاهت چيست؟ امام(ع) خود در مقام پاسخ برآمده و ميفرمايد: «زَكَاة الْوَجْهِ الْوِساطَةُ» يعني زكات آبرو چيزي نيست جز ميانجيگري، پادرمياني و «اصلاح ذاتالبين».[انفال:1] اگر بين دو نفر، كدورت و نقار رخ دهد كه به قهر و جدايي بينجامد آيا كسي جز بزرگِ خاندان يا ريشسفيد و آبرومند كه كلامش نافذ و مقبول باشد ياراي آن دارد در مقام حل و فصل برآيد؟ اگر بين بندهاي با آفريدگارش جدايي حاصل شود آيا وساطت و ميانجيگري شخص آبرومند كه مرضيالطرفين است راهگشا نخواهد بود؟! اگر چنان شخص صاحب منزلت و موقعيت در مقام وساطت و رفع كدورت برنيايد آيا خردمندان درصدد ملامت او برنخواهند آمد؟ اعتصام به فرزندان رسول خدا(ص) كه به تعبير حضرتش، چراغ هدايتند و كشتي نجات، آيا باعث خروج از بنبستها و گشودن دريچههاي نور و اميد در دلها و درآمدن به فضاي امن و آرام نخواهد شد؟ زمزمه كردن ادعيههاي عرفاني كه «عاليةُ المضامين»ش خوانند مانند «توسّل»، «مُجير»، «جوشن»، «كميل»، «شعبانيه» و خواندن متون زيارتنامهها و مناجاتنامهها آنگونه كه در «صحيفه سجاديه» و ديگر منابع روايي آمده است براي آن است تا اعتصامي حاصل و پيوندي برقرار شود
11.آدم، آنگاه كه به قصد زيارت به بارگاه قدس ارباب معرفت از انبياء الهي و ائمه معصومين سلام الله عليهم اجمعين، مشرّف ميشود در كوي آنان عاشقاني ميبيند كه كاروان در كاروان در آمد و رفتاند. در چنان بارگاه و صحن و سرا ديداري دست ميدهد، دل به خروش ميآيد و زبان به گفتار. علاوه بر آن، هركس نيز عرض حاجتي دارد. گويا همگان عبارت پرملاط[4] لسان الغيب شيراز را در دل ميسرايند و بر زبان زمزمه ميكنند، كه :
«فقير و خسته به درگاهت آمدم رحمي كه جز وِلاي تواَم نيست هيچ دستاويز»[ديوان حافظ، غزل266]
هوشيار آن است كه با رسيدن به محفل مَحْرمان خلوت انس، سخن از دل براند تا بر دل نشيند، اگر نتواند با چنان «مخاطبان آشنا»، ارتباط برقرار كند گناه بر گردن كَس نيندازد بلكه خودخواهی را کنار بگذارد و خود را مقصّر بداند آنگونه كه جناب حافظ در ادامه مينگارد:
«ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست تو خود حجاب خودي، حافظ از ميان برخيز!»
12.رجاء واثق از درگاه الهي آن است عرض ارادت شما و ما به محضر خداوندي، قرآن الهي، ديگر ذرّيات پاك نَبَوي(ص) و بارگاه آستان قدس رضوي(ع) خواه از دور باشد يا به نزديك، به طريقي رخ دهد كه وصفي از آن در اين مقال آمد. صاحب بارگاهي كه زائر در خطاب به حضرتش عرضه ميدارد: «فَکنْ لى شافِعاً اِلَى اللَّهِ یوْمَ فَقْرى وَفاقَتى فَلَک عِنْدَ اللَّهِ مَقامٌ مَحْمُودٌ وَاَنْتَ عِنْدَهُ وَجیهٌ». امامي كه نزد پروردگارش برخوردار از موقعيت و مقامي است عالي و آبرومند. كامروا باشيد.
*« دبیر هیأت بررسی و تطبیق مصوبات دولت با قوانین مجلس»
شنبه 23/ 05/ 95
[1] - با قطع نظر از جهات منفي به كار گيري مفاد اين واژه كه چه بسا ميتواند فتنه انگيز شود، اما متلك يكي از ابزار آشنايي و سرسپردگي پسران مجرّد به دختران مجرّد است كه اغلب با اشاره چشم و ابرو دلدادگي يا تمايل خود را به ازدواج با او ابراز ميدارند.
[2] - «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» [بقره:186]
« وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ» [غافر/مومن:60]
« قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا» [فرقان:77]
[3] - ايمان از نوعي كه نمونههاي آن در سورههاي مباركه : بقره(135و282و285)، آل عمران(7 و 193)، انعام (48و158) و . . . آمده است. خداوند دو پديدهي «فجور» و «تقوا» را در نهاد بشر تعبيه فرمود.[شمس:8]. تقوا به مثابهي نصوص قرآني در : آل عمران(102)،تغابن(16)، تحريم(6)، نجم(32)، انفال(29)، طلاق(2،3،4 و5)، احزاب(70و71)، بقره(197)، اعراف(26)، حجرات(13) و . . . آمده است. جهاد و مراتب آن در سورههاي مباركه حج(78)، عنكبوت(6و69) و محمّد(ص) (31) آمده است.
[4] -ملاط. [ م ِ] (ع اِ) گل دیوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گلی که بین دو رده از دیوار گذارند و دیوار را بدان گل اندود کنند. ج ،مُلُط. (از اقرب الموارد). اژند. آژند. گل که بنایان میان دو خشت یا آجر نهند. ملات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گلی که با آن سنگ و خشتهای دیوار را وصل کنند. (غیاث ) : ملاط وی (هرمهای مصر) از جوهری است که هیچ چیز بر وی کار نکند. (حدود العالم ).
درسرای دوستی آن به که فرشی افکنم خشت او باشد ز جان و خون او باشد ملاط.
#نظرات خوانندگان
ارسال نظر جدید