گروه مقاله روز نوشت | تاریخ انتشار 3 آبان, 1395 | نظرات 0 نظر

نعمت قدرشناسي

"قانون اساسی برای همه" نعمت قدرشناسي *قربانعلی مهری مَتانکلایی 1. اصحاب معرفت بر اين باورند: «قدرشناسي، صفت ممتاز انسان است». در بیانیّۀ الهي آمده است: « وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ&ra

"قانون اساسی برای همه"

نعمت قدرشناسي

*قربانعلی مهری مَتانکلایی

1. اصحاب معرفت بر اين باورند: «قدرشناسي، صفت ممتاز انسان است». در بیانیّۀ الهي آمده است: « وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»[ابراهيم:7]. بيانيه و منشوري جاويد و ماندگار كه خطاب به همه انسان‌ها است در همه عصرها و نسل‌ها. در تعقيب همين بيانيه آسماني است كه عارف رومي گويد:

«شكر نعمت، نعمتت افزون كند                                       كفر نعمت از كفت بيرون كند»[1]

سعدي عليه‌الرحمه نيز به تأسّي از ندای قرآنی است که مي‌سرايد:

«دوام دولت اندر حق‌شناسي است                                     زوال نعمت اندر ناسپاسي است».[2]

«دولت» در بيان سعدي، يعني قدرت و اقتدار و سرمايه و نفوذ كلام.

2. تفضّلات الهي را «نعمت» نامند و صاحب نعمت را «مُنْعِم» خوانند كه دهنده نعمت است. بنا به قاعده عقلي، شكر نعمت همانگونه واجب است كه شكر مُنْعِم و دهنده‌ي آن. شكر يكي به «وجوب مقدمه» است و سپاس ديگري به «وجوب ذوالمقدمه»، مانند وجوب طهارت و وضو به خاطر وجوب نماز و عبادت. هرگاه نعمت‌ها بزرگ، دائمي، بي‌زوال و بي‌پايان باشد، آن را «مِنَّت» نامند كه «نعمتِ جَزيل»ش گويند. مانند نعمتي كه خداوند با بعثت پيامبر خاتم(ص) و از باب «قاعده لطف» بر بشريت ارزاني داشت و فرمود: « لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ . . .»[آل‌عمران:164]. <<مَنّان>> یکی از اوصاف الهی است به معنای دهنده‌ي نعمت های بزرگ. بديهي است شكر و سپاس دربرابر چنين نعمتي نيز بايد علي‌الدوام باشد و هميشگي.

3.در ادبيات فارسي، با واژگاني مانند «مَمنون» و «متشكرم» مراتب سپاسگزاري‌مان را به طرف مقابل ابراز مي‌داريم. همين سپاسگزاري ساده، چه‌بسا با واژگاني مانند «خيلي» يا «خيلي خيلي» مورد تأكيد قرار مي‌گيرد تا بر بزرگي نعمت و عظمت دهنده‌ي آن دلالت كند. در ادبيات عرب، يكي از معاني كلمه «ممنون» عبارت است از كالاي موزون، شمارش شده و محدود.«غَيرَمَمنُون» آن دستاوردي است كه به دليل بزرگ بودن، نتوان براي آن وزن و قيمتي تعيين كرد. اجر و پاداش برترين چيزي است كه مي‌تواند بعنوان مزد و اجرت در برابر عمل و اقدام قرار گيرد. چنين است كه خداوند در قبال سعي و تلاش برخي مي‌فرمايد: « . . . فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ»[تين:6] آنان از بهره و پاداش بزرگ، وصف‌ناشدني و هميشگي برخوردارند. خداوند، بسيار قدردان است و سپاسگزار «وَاللهُ شَكُورٌ حَليمٌ»[تغابن:17] سعي و تلاش تلاشگران را مورد تقدير و سپاس قرار مي‌دهد و می فرماید: « . . . كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا» يا « . . . كَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورًا» [اسراء:19، انسان:22] صفت قدرشناس بودن خداوند است كه باعث مي‌شود پاداش ما آدميان را «مضاعف» يعني دو چندان و «اَضْعافاً كَثيرةً» يا صدچندان بدهد. اَلّلهُمَّ ارْزُقْنا.

4.به نقل از امام رضا(ع) آمده است كه فرمود: «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخلوقينَ لَمْ يَشْكُرِ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ» «كسي كه نعمت‌دهنده از مخلوقات و همنوعان را شكرگزار نباشد، شكرگزار خداوند نيز نخواهد بود.»[3] امام سجاد(ع) فرمود: « . . . روز قيامت خداي تبارك و تعالي به يكي از بندگانش مي‌فرمايد: از فلاني سپاسگزاري كردي؟ پاسخ مي‌دهد: پروردگارا! من تو را سپاس گفتم. جواب مي‌شنود: چون از او سپاسگزاري ننمودي، مرا هم سپاس نگفتي.» سپس امام(ع) فرمود: «اَشْكَرُكُمْ لِلّهِ اَشْكَرُكُمْ لِلنّاسِ» يعني شكرگزارترين شما خدا را كسي است كه از مردم بيشتر شكرگزاري كرده باشد.»[4] از پيامبر(ص) نقل است كه فرمود: «لايَشْكُرُ اللهَ مَنْ لايَشْكُرُ النّاسَ» «شكر خدا را به جاي نياورده است آنكه از مردم (در قبال اَنعامشان) شكر نكند.»[5] محتوا و مضمون روايات بالا همان است كه در عرف اجتماع و در قالب عبارت « مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمَخْلوقَ لَمْ يَشْكُرِ الْخالِقَ» شهرت خاصّ و عام دارد. علاوه بر آيات قرآني، كلمات مأثوره و به جامانده در منابع روايي، افزون بر آن است كه به شمارش درآيد. رعايت اختصار، مانع از ذكر همه‌ي آنها گرديد.

5.«عُقُوق»، نارضايتي است. نارضايتي، ضدّ خرسندي است. ناسپاسي از والدين، نارضايتي، ناخشنودي و ناخرسنديشان را نسبت به اولاد به بار مي‌آورد كه از آن به «عاقّ والدين» تعبير مي‌شود. عُقُوق و نارضايتي، جلوه‌هايي گوناگون دارد. بر همين قياس اگر اين ناسپاسي و قدرناشناسي نسبت به خداوند و نعمتهايش باشد چطور؟ نسبت به خدمات و محبّت‌هاي مربّيان جوامع بشري از انبياء‌ الهي و ائمه معصومين(ع) و مصلحان بزرگ اجتماعي و انديشمندان و خردمندان و دانشمندان و شاعران و اديبان و آموزگاران و نوآوران و نام‌آوران و كارگزاران و مجاهدان و اساتيد و دوستان و رفيقان و نديمان و همسران و فرزندان و برادران و خواهران و همسايگان و همكاران و در يك كلمه همه‌ي اَبناي بشر از همنوعان و همگنان باشد چطور؟  چنين است كه وجود بزرگان و پيش‌قراولان را بايد مغتنم شمرد و از مشاهير و مواريث و سرمايه‌ها به بزرگي ياد كرد. مگر شاعر نمي‌گويد:

«بزرگش نخوانند اهل خرد                                   كه نام بزرگان به زشتي برد»[6]

قدرنشناسي نعمت‌ها، بلائي كه دامنگير امروز جامعه‌ي ما شده است. چنين است كه گفته‌اند: «ادب مرد به ز دولت اوست»[7]. دولت به معنايي كه گذشت.

6.خداوند، داراي مقام «اُلوهيّت» است و ما آدميان داراي جايگاه «عُبوديّت». او به حق، خدايي مي‌كند با تمام مَظاهر جمال و جلالش، آيا ما در جايگاه بندگي آنگونه كه شايسته است بندگي مي‌كنيم؟ قطعاً پاسخ منفي است. آفريدگار حكيم با دارا بودن علم و آگاهي از ميزان استطاعت و توانايي ما انسانها است كه مي‌فرمايد: « وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ . . .» [زُمَر:67] رسول خاتم(ص) نيز كه الگوي انسان كامل در اظهار بندگي است و ما و شما در نمازهاي يوميّه به برخوردار بودن حضرتش از اين مقام عالي با عبارت زيباي «و عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» گواهي مي‌دهيم، خود در برابر عظمت پروردگار اظهار مي‌دارد: « مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ».[8] اين عبارات را آن بر زبان مي‌راند كه عُصاره‌ي آفرينش است و در حديث قُدْسي، خداوند در وصفش مي‌فرمايد: « لَوْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ».[9]

7.در ميان همه‌ي عبادتها، نماز بدليل متضمّن بودن بر غايت و نهايت خضوع و خشوع و عالي‌ترين مراتب تواضع و فروتني از بارزترين مظاهر عبوديت و بندگي است. نماز پايه و ريشه و مبدأ و منتهاي عبادتهاست. اگر قبول افتد ديگر عبادتها مورد قبول واقع مي‌شود وَ اِلّا فَلا.

8.اينكه معصوم(ع) مي‌فرمايد: « الصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقیٍّ».[10] يعني نماز بهترين ابزار و مستمسك براي نزديكي جستن انسان پرهيزگار به خداست، يا مي‌فرمايد: « و جُعِلَتْ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصَّلاةِ».[11] نماز مايه چشم روشني من است، يا حسين بن علي(ع) مي‌فرمايد: امشب را برايم مهلت بگيريد تا با نماز به درگاه الهي نرد عشق ببازم، و حسن مجتبي(ع) آنگاه كه به نماز مي‌ايستاد، چهره‌اش دگرگون و مو بر اندامش راست مي‌شد، به خاطر آن است كه خود را در مقام شكر و سپاس در برابر خالق متعال مي‌يافتند. شما اگر دربرابر محبوب و معشوق و دلخواه خود كه اَحياناً از جان بيشتر دوستش داريد در مقام اظهار ارادت و سپاسگزاري برآييد و بخواهيد سرسپردگي و دلدادگي خود را به محضرش عرضه بداريد آيا خوف به دل راه نمي‌دهيد كه نكند نتوانيد يا نتوانسته‌ايد از عهده سپاس دربرابر محبت‌هاي بي‌دريغش آنگونه كه شايسته بود برآييد؟! آيا در آن لحظه، رعشه بر اندامتان نمي‌افتد؟

9.چنين است كه سعدي عليه‌الرحمه پس از نگارش متن كوتاه و ماندگارش در مقدمه‌ي «گلستان»، با اين عبارت « مِنّت[يعني سپاس بي‌انتها] خدای را عَزَّ وَ جَلَّ که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت»، بلافاصله مي‌سرايد:

«از دست و زبان که برآید                                کز عهده شکرش به در آید

بنده همان به که ز تقصیر خویش                       عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش                                    کس نتواند که به جای آورد»

كلام سعدي تفسير اين شريفه‌ي قرآني است كه خداوند خطاب به جهانيان مي‌فرمايد:« وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»[النحل:18] پس شايسته است عذر تقصير به درگاه الهي آوريم كه عذرپذيري است بزرگ مرتبه. راجع به نماز به بارگاه بي‌نياز از ديدگاه حكيم بوعلي‌سينا، در آينده متني خواندني را ملاحظه خواهيد نمود. كامروا باشيد.

*« دبیر هیأت بررسی و تطبیق مصوبات دولت با قوانین مجلس»

‌‌دوشنبه 03 /08 /95

 

[1] - مثنوي معنوي مولوي، دفتر اول

[2] - كليات سعدي، مواعظ و مثنويات،‌ شماره38

[3] - شيخ صدوق(ره)، عيون اخبار الرضا(ع)، به تحقيق و تصحيح محمد لاجوردي، جلد2، ص24، نشر جهان، تهران، چاپ اول،1378هـ ق

[4] - الكافي، كليني رازي(ره)، به تحقيق و تصحيح مرحوم علي‌اكبر غفاري، محمد آخوندي، جلد2، ص99، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ چهارم، 1407هـ ق

[5] - وسايل الشيعه، جلد11، ص542

[6] - گلستان سعدي، باب اول، در سيرت پادشاهان، حكايت41

[7] - همان، حكايت28

[8] -بحارالانوار مرحوم مجلسي، جلد ۶۸، ص ۲۳

[9] - بحار الأنوار مرحوم مجلسي: جلد ،15 ص 28

[10] - نهج البلاغه،‌كلمات قصار136

[11] - محمدبن محمد الغزّالی، احیاء علوم الدین، قاهره، مطبعة العثمانیة المصریة، 1325/ 1933، ج 4، ص 255 به نقل از نسّائی از حدیث انس بن مالک / محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 76، ص141. روایت های 8 و 9، باب 19

برچسب ها
#نظرات خوانندگان
ارسال نظر جدید
ثبت نظر جدید
ایمیل منتشر نخواهد شد
Captcha reload