«إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»
«پاک سرشت بود و پاک نظر» رفیقی بود شفیق. راه بلد. کارشناس. کارآزموده. آگاه به خطوط سیاسی. دستی از نزدیک در جریانشناسی داشت. مطّلع از ماهیّت احزاب و جناحها. برخوردار از قدرت تحلیل. اوضاع سیاسی پیرامون را خوب به نقد میکشيد. نه اهل تملّق بود، نه اهل ریا. ذاتاً دشمن نفاق بود. ذو لِسانَینِ دوزبانه و چندچهره را بد میداشت. صریح بود و صادق. نترس بود و بیباک. به اصول و مبانی نهضت و نظام مقدّس جمهوری اسلامی ایران در قبل و بعد از پیروزی انقلاب واقف بود. به امام (ره) عشق میورزید. سالهای 57-1356 در توزیع اعلامیّههای حضرتش سعی بلیغ داشت. با روحانیت راستین انیس بود. ندانمكاريهاي اين و آن در امور مملكتداري، آزارش ميداد. از اين رو گاهی تند مزاج بود. بعضاً از شدّت عصبانیّت از کوره در میرفت. اما قلبی مهربان داشت. کمتر کسی نقدهای تند او را بر میتابید. نسبت به خاندان عصمت و طهارت (ع) مرید بود. محضرش محفل انس بود. محلّ بحث بود. اهل رزم بود. در دومین روز حمله عراق به ایران، در جمع 72 تن از یاران همعهد، از قائمشهر عازم میادین رزم شد. بارها به جبهه رفت. رونق بخشِ بزمِ دوستان بود. دیپلم ریاضی گرفت. دانشگاه فردوسی مشهد جغرافیا خواند. نَدیمِ شهید «دکتر عبدالحمید دیالمه» بود. در «مجمع احیای تفکّر شیعی». از پیش از انقلاب در مشهد مقدّس و قبل از آنکه رهبری معظّم خلعت زعامت بپوشد به جنابش ارادت داشت. خستگیناپذیر بود و آرمانگرا. مذهب تشیّع را «مکتب اعتراض» به نابرابریها میدانست. مانند دلسوختگان جفاكِش در اغلب اوقات به وضع موجود اعتراض داشت. چند سال از من بزرگتر بود. علاوه بر همسن و سالان من از بزرگترها و کوچکترها نیز در متانکلا، شهرودکلا، سه روستای تالارپشت، واسکَس و دیگر روستاهای مجاور، حتّی آموزگاران و دانشآموزان دوران تدریس ایشان در دبیرستانهای قم و قائمشهر، قطعاً دریافت رهنمودهایی فراوان در شناخت جریانهای معاند و طرد و نفی آنها را از جنابش به یاد دارند. مهماننواز بود و سفرهدار. نانرسان بود نه نانبُر. خانوادهدوست بود. نسبت به مادر مرحومهاش سنگ تمام گذاشت. البته همسر مکرّمهاش، همراه او در فراز و فرودهای زندگی در کنارش بود. سالها بويژه در دو سال اخير تا هماكنون، همگام با فرزندانش در بیمارداری، تمامقد در خدمتش کمر همّت بسته بود. گواهی کارشناسی ارشد مدیریت گرفت. در دستگاه های فراوان توفیق خدمت یافت. علاوه بر مديريت و تدریس در آموزش و پرورش قائمشهر و قم، در سازمان مرکزی «مرکز آموزش مدیریت دولتی»، «سازمان زمین شهری»، «سازمان ملّی زمین و مسکن»، «سازمان اداری مجلس شورای اسلامی»، و در «وزارت صنایع و معادن» در سِمَت «مدیر کلّی» خدمت کرد. بین خانه و مریضخانه در آمد و شد بود. دوران طولاني نقاهت را گذراند. راه نمیرفت، قدرت تكلّم نيز نداشت تا صحبت كند. امّا چهره مظلومش حكايت از زبان شکرگزار و قلب آرام او داشت. نیازمند ديدار و دعای دوستان قدیم و امیدوار به فضل و رحمت الهی در بستر بیماری روزگار گذراند. تنها و آرام. او «حاج حاجعلی صالحی شَهرودی» است. برای خودش دورهای داشت و دورانی. ساعت10 صبح امروز، چهارشنبه 6 بهمن 1395- مصادف با سالروز حماسه مردم آمل- ، در بيمارستان شهيد مصطفي خميني تهران، راهي ديار باقي شد. فراموش نميكنم صبح چنين روزي به سال1360 آنگاه كه خبر شهادت شهيد والامقام – ميرزا محمدطاهر دادبود- را دريافت كرده بوديم، دو نفري به قصد شركت در تشييع جنازه شهيد، از قم به قائمشهر آمديم. خداوند با شهداء محشورش بفرمايد. به پاس عمری همسایگی و با یاد خاطرههای شیرین دوران مبارزه، طلبگي و ایّام خوش زندگی در تهران و قم مقدّسه، اين متن را یکشنبه 8 شهریور 1394 با عباراتي ديگر و متناسب با زمان حياتش، تحریر و همان روز تقدیم خانواده مکرّمهاش شد، بعدها نيز در پايگاه اطلاعرساني اينجانب قرار گرفت. امّا اکنون که بعد از تحمل دوران سخت بيماري، رخ در نقاب خاك ميكشد، مصلحت آن شد با ويرايشي دوباره درصدد انعکاس آن برآیم بلکه دوستان و برادران، با یاد و نامش عهد قدیم را زنده نمایند و با مرور خاطرات ایام وصال، مسألت از درگاه احدیّت را جهت برخوردار نمودنش از روح و ريحان بهشتي از نظر دور ندارند. خداوند غريق رحمت واسعهاش گرداند، كه: «عاشَ سَعيداً و ماتَ سعيداً». غَفَرَ اللهُ لَهُ و لَنا.
قربانعلی مهری مَتانکلایی
دبير هيأت بررسي و تطبيق مصوبات دولت با قوانين
#نظرات خوانندگان
ارسال نظر جدید