گروه مقاله روز نوشت | تاریخ انتشار 1 آبان, 1399 | نظرات 0 نظر

پاسخ به چند پرسش با نظر به اصل يا قاعدهء استصحاب

" پاسخ به چند پرسش با نظر به اصل يا قاعدهء استصحاب " واژه " إستصحاب " در لغت، از ماده " صَحْب " است به معناى " همراه بودن و ملازمت كردن ". صحابه را از اين حيث صحابه مى گفتند كه به ظاهر، همراه و ملازم پيامبر (ص) بودند. و در شريعت يا نزد عقلاء و أصحاب معرفت

" پاسخ به چند پرسش با نظر به اصل يا قاعدهء استصحاب "

واژه " إستصحاب " در لغت، از ماده " صَحْب " است به معناى " همراه بودن و ملازمت كردن ". صحابه را از اين حيث صحابه مى گفتند كه به ظاهر، همراه و ملازم پيامبر (ص) بودند. و در شريعت يا نزد عقلاء و أصحاب معرفت به معناى " إبقاءِ ما كان " است، يعنى حكم به استمرار وصف و حالتى كه در سابق، يقين به وجود آن بود و اكنون از اين حيث كه آيا آن وصف و حال كماكان باقى است يا به زوال گرائيد؟ در معرض ترديد و شكّ قرار گرفته باشد. مانند اينكه تا ديروز، رفيق گرمابه و گلستان هم بودند، امّا در اينكه اكنون كه دوران نادارى و درماندگى است، رفيق سابق بر همان وصف و حال خويش مى باشد يا تغيير موضع داده است؟ مورد ترديد قرار گرفته باشد. زن و شوهر كه در لسان شريعت با عنوان: (صاحِب) و (صاحِبَه)، يعنى همراه و همدل مورد نامگذارى قرار مى گيرند از حيث دلداده بودن نسبت به يكديگر يا دل بريدن از همديگر، بهترين شاهدانِ مثالند. بنابراين، با تركيب دو عنصر، يكى: وجودِ يقين سابق، و ديگرى: عارض شدنِ شكّ لاحق، محلّ و موقع را براى جارى كردن يا نكردن مفاد حاصل از اصل يا قاعده إستصحاب مناسب مى سازد. گر چه گفته اند: (لا تَنْقُضِ اليَقينَ بِالشَّكِ ؛؛ يعنى باور به يقين سابق را به صِرفِ بروزِ شكِّ لاحق از دست مده)، امّا هرگاه عنصر شكّ از چنان قوّت و قدرتى برخوردار باشد كه يقين سابق را توان عرض اندام كردن در برابر شكّ و ترديدِ لاحِق نباشد، آيا مى توان با جارى كردن قاعدهء استصحاب، كماكان گفت: شكّ به دل راه مده كه إنْ شاءَ الله، وضع همان است كه در قبل بوده است؟!. اگر چنين باشد، پس دستيابى به اطمينان با راستى آزمائى كردن ها يا انجام آزمون و امتحان به چه كار مى آيد؟. اقدام مجالس ممالك در به استيضاح گرفتن دولتمردان و دولت ها و توضيح خواستن از آنها بابت ناكارآمد در آمدن در كارها با همين توجيه است كه معنا و جايگاه مى يابد. بنابراين، راجع به اصل يا قاعده استصحاب، يعنى مورد اعتناء قرار دادن يا ندادن شكّ لاحق به اعتبار وجود يقينِ سابق، از حيث كاربرد و استناد، شايد بتوان گفت: نه هميشه و هر جا، بلكه بايد به حسبِ مورد، مبناى عمل قرار بگيرد. با اين مقدّمه، انتظار است يادداشت زير به خوانش در آيد. ١ – يكى در كسوت روحانيّت كه مقطعى اشتباهاً در منصب رياست بر اداره كلّ فرهنگ و ارشاد اسلامى! استان قم و آنگاه با اشتباهى ديگر، دو دور نمايندگى مردم تهران در مجلس شورا را در پرونده خود دارد و هم اكنون براى رساندن دوباره خود به كانون قدرت با موج آفرينى هاى اغلب دور از آداب و نزاكت له له مى زند، دو دستاورد بزرگ، يكى: " پروندهء شخصيّت "، و ديگرى " كارنامهء عملكردِ " حاصل از عمرى پنجاه ساله، او را به اين رذالت مى كشانَد كه با انتشار كليپى هم اندازه با قدّ و قواره از ماحصل زندگى يا دو دستاورد، ادّعا كند رئيس جمهور مملكت، كليد نمادين و به نمايش داده شده اش در ايّام انتخابات رياست جمهورى، در پيوندى از قبل هماهنگ شده با سياست هاى پيشين سردمدارانِ كاخ سفيد است كه با اين كار پيام به آمريكا داده است و مى دهد : " من اگر چه در منصب رئيس جمهور ملّت و مملكت ايرانم، امّا بدانيد كه همگام با شما دشمنان ايرانم!". رذل تر از اين گويش را بعيد است كه در چاله ميدانى ديگر به خوانش نشست. از او مى پرسند: اين چه دانش و گزارشى است كه از خود بروز داده است؟. پاسخ مى دهد: كليپى است كه هزاران بيننده داشته است و خيلى ها را به وجد آورده است!. پاسخ مى شنود: تتلّوئى كه روزگارى با تكيه زدن كنار بزرگوارى در صفحهء رسانه ملّى قرار بود عزيز كردهء اين ملّت و مملكت شود بلكه بتوانند بر جايگاه نام آوران خوشنام در دانش هايى ارزشمند مانند موسيقى و هنر و آواز در كهن مرز و بوم ايران نشانند!، كار به آنجا رسانده كه با عرض معذرت هرگاه ايستاده بشاشد يا ليچارى ببافد ميليون ها بيننده دارد!، مگر قرار است هر آنچه كه بيننده دارد به تماشا در آيد؟. او، يعنى آن روحانى مثالى هر از گاه به راه خود مى رود، ولى پرسش اينجا است كه چنين اعجوبه اى مقبول و مقتدا در عالم سياست و اخلاق! با كدام نشانه استحقاقش به تظاهر پيدا كردن با پوشش مقدّس عبا و عمامه و در كسوت روحانيّت مورد استصحاب قرار مى گيرد و خلع عنوان نمى گردد؟. البتّه نهاد شوراى نگهبان از سر دلجويى يا خير خواهى، صلاحيّت نداشته اش را به حضرتش برگرداند بلكه از اين امكان برخوردار شود در چنين كارزارها با بازيگرى هايش جبران مافات نمايد. اين را نيز فقط خدا مى داند. ٢ – يكى ديگر با برون جهيدن از حوزه نظامى گرى و بر تن پوشيدن كسوت سياست و كشوربازى! كه علاوه بر نمايندگى مردم قم در مجلس شورا رياست بر كميسيون امنيّت ملّى و سياست خارجى را نيز در اختيار دارد با برون دادِ ما في الضّمير حاصل از فراگيرى عمرى دانش سياست و تدبير، بدون آنكه اسم قانون را با رسمش در مدرسه اى فرا گرفته باشد تا حرف به ميزان و در اندازه بر زبان برانَد، بى محابا مى گويد رئيس جمهور را نه فقط براى يكبار كه افزون بر هزار بار بايد به چوبه دار آويزان كرد تا بلكه ملّت و مملكت با تشفّى خاطر يافتن به آرامش برسد. اينكه چيزى از قانون نمى داند، بماند. امّا اينكه با جاهل بودن به " موازين اسلام " و " مصالح ملّت " يا تربيتِ مربوط به " آداب صحبت! " به خود اجازه مى دهد هر رَطب و يابس را بر زبان براند و كماكان در كسوت خود بماند، آدم دردمند را به إعجاب مى كشاند يا به حيرت مى نشاند. از قضا اين نو رسيده نيز در كسوت روحانيّت است كه به مانند يار پيشين، از قمّ مقدّسه برخاست و در عاصمه كشور به جمع مجلس شورا پيوست. اينكه اين نوظهور را تا كى و كجا بايد با جارى كردن قاعدهء استصحاب، در چنان كسوت و منصبى نگاه داشت؟ اين را نه ملّت و مملكت يا آداب و اخلاق و قانون و شريعت، كه فقط ذات اقدس احديّت است كه مى داند. ٣ – اعجوبه اى ديگر با بيان اينكه " در حوزه نمايندگى اش بانويى عفيفه از سر إضطرار به ناروايى تن مى دهد و آنگاه در پاسخ به "نفْسِ لوّامه " و سرزنش گر، كه كثيرى از ديگران نه اسمش را شنيدند و نه رسمش را دارند، خويشتن به هلاكت مى رسانَد "، با دريدن پردهء عصمت جامعه، نام و نشانش را در محفلى قانونى يا تريبونى رسمي بر سر زبان ها مى اندازد و دودمانى را با بدنام ساختن به باد فنا مى دهد. او كه به تعبير جناب بابا طاهر، بايد اين پيام را دريافت كند: (ته كه ناخوانده اى درسِ سماوات / ته كه نابرده اى ره در خرابات * ته كه سود و زيان خويش ندانى / به ياران، كِى رسى؟ هيهات! هيهات!) و در محافل سراسر وعظ و خطابهء ملّت و مملكت! يا از لسان آن دو روحانى با عظمت!، تاكنون به گوشش نخورده باشد: (إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ؛؛ کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است)،{نور/١٩}، چگونه مى خواهد يا مى تواند به عنوان حافظ أسرار مردمان شهر و ديار، نمايندگى شان را در مجلس شورا به يدك كشد و با چنين خبط و خطاى آشكار، ماندنش نيز در كسوت نمايندگى مورد استصحاب قرار بگيرد؟ مگر مى شود كس يا كسانى را در اين جايگاه ديد كه " كشفِ عَورَت مى كند و پردهء ناموس بندگان مى درد را آدم به كسوت نمايندگى بر گزيند يا در همين كسوت و خلعت نگاهشان بدارد؟!". اين را هم بايد گفت: فقط خدا مى داند. اينان جماعتى هستند كه با دارا بودن تريبون وعظ و منبر خطابه، دادن درس تاريخ و فقه و اخلاق و أصول عقائد و فلسفه و سياست و قانونمدارى و ديگر موادّ لازم از دانش و تربيت را بر عهده دارند. كسانى كه نه اخلاق دارند تا بتوانند گفتار حكيمانهء: (إنِّى بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الإخلاقِ) را سرلوحهء كارشان نمايند، نه از دين و دانش و سياست سر رشته دارند كه در بيان مسائل يا اثبات مدّعا، خويش را (اَبناءُ الدّليلِ)، يعنى فرزندان و پيروان و مناديان برهان و حكمت شمارند. چنين است كه هر از گاه، جامعه را با ليچار پراكنى هاى خود به واكنش وا مى دارند. بنا بود پرسش چهارم نيز طرح گردد كه فعلاً به همين سه نمونه بسنده مى گردد. چه آنكه گفته اند: (در خانه اگر كس است، يك حرف بس است). كامروا باشيد. پنجشنبه ١آبان ٩٩. {با اندك إصلاحات و إضافات در تلگرام قرار گرفت}.

#نظرات خوانندگان
ارسال نظر جدید
ثبت نظر جدید
ایمیل منتشر نخواهد شد
Captcha reload