گروه مقاله مقالات | تاریخ انتشار 4 آبان, 1399 | نظرات 0 نظر

تعريف تاريخ، توصيف تاريخ، تحليل تاريخ، تأويل تاريخ، يا تحريف تاريخ؟! كدام روا است و كدام ناروا است؟

" تعريف تاريخ، توصيف تاريخ، تحليل تاريخ، تأويل تاريخ، يا تحريف تاريخ؟! كدام روا است و كدام ناروا است؟ "    پيش درآمد يا ديباچه   الف - پيشاپيش بايد دانست نه چنان است يا نبايد انتظار داشت تاريخ و حوادث آن، خاصّه آنگاه كه مربوط به حوزه دين و شريعت، و در پيوند ناگس

" تعريف تاريخ، توصيف تاريخ، تحليل تاريخ، تأويل تاريخ، يا تحريف تاريخ؟! كدام روا است و كدام ناروا است؟ " 

 

پيش درآمد يا ديباچه

 

الف - پيشاپيش بايد دانست نه چنان است يا نبايد انتظار داشت تاريخ و حوادث آن، خاصّه آنگاه كه مربوط به حوزه دين و شريعت، و در پيوند ناگسستنى با حكومت و سياست باشد، در شمار احكام فرعى از احكام عبادى و غيرعبادى تكليفيّه در رساله هاى عمليّه يا توضيح المسائل حضرات عِظامِ مراجع به شمار آيد كه تقليد بردار باشد. اينكه تازه به دوران رسيدگانى بگويند: (جواب بيانات أخير آقاى رئيس جمهورى در باره صلح امام حسن (ع) را قاعدتاً بايد فضلاى قم بدهند نه سياسيون!) و از باب تملّق كردن يا تقرّب جستن يا وادادگى نشان دادن و تحريك نمودن بيفزايند: (آيا از قم صدايى بلند خواهد شد؟!)، دادن آدرسى است غلط و بس نا به جا. چه آنكه، جنگ و صلح و دفاع از ارزش ها و صيانت بخشيدن به آنها از (حَرث و نسل و دين و ناموس و عِرض و آبرو و مال و جان و آب و خاك و…)، پيش از آنكه منحصراً مربوط باشد به فقه و احكام، در ارتباط تنگاتنگ قرار دارد با علم أصول اعتقادات و مربوط به حوزه علم كلام، كه به جاى احكام فرعى عبادى، نه تقليد بردار كه فهم كردنى و اجتهادى است. عقلانيّتِ مستلزم به وحيانيّت و شريعت است كه راهكار مى دهد براى حفظ ارزش ها و صيانت نمودن از مصالح و منافع و دستاوردها تا نشان دهد كجاها بايد جنگيد؟ يا كجاها بايد به صلح تمسّك جست؟.

ب - تاريخ سياسى اسلام، عموماً ناظر به كارگزارى و كشور دارى در ادامه مباحث مربوط به بعثت و امامت است كه معنا مى يابد. بنابراين، جز در موارد برخوردار بودن چگونگى وقوع حوادث از نصوص و واضحات يا نشانه ها و بيّناتِ روشن و غير قابل انكار و آشكار، خوانش تاريخ و به تحليل نشستن حوادث آن در اسلام، در اغلب موارد، كارى است اجتهادى كه هر مورّخ و تحليل گر متناسب با درك و فهم خويش از وقايع با استنباط كردن ها به ارزيابى يا نظريّه پردازى پيرامون آن مى پردازد. چنين است كه راجع به هر حركت پيامبر اسلام (ص) يا امامان معصوم (ع) آنگاه كه مربوط به مسائل سياسى و حكمرانى باشد، تحليل ها افزون بر آن است كه به شماره در آيد. چنين مباحث، نه فقط مربوط به فقه به معناى اخصِّ كلمه است كه جز مجتهدان يا عاملان به احتياط، امّا براى عموم مسلمانان، تقليد بردار باشد، بلكه داخل در حوزه علم كلام يا علم أصول عقائد است كه اجتهاد محور است. يعنى بايد با معيار قرار دادن عقل و با ترازو و قيراط خِرَد به سنجش در آيد تا معلوم شود كدام تحليل، درست و كدام تحليل، نادرست مى باشد.

ج - غرض آنكه در باره حوادث و وقايع تاريخ اسلام، خاصّه آنجا كه مربوط به مسائل عصر بعثت و تا دهه هاى آغازين قرن چهارم و فرا رسيدن عصر غيبت باشد، تا آنجا كه مربوط به حوزه سياست و حكومت و تعامل متقابل و دو سويهء حضرات معصومان از پيامبر (ص) و عترت (ع) با عهده داران امر حكومت از بعضاً فرماندهان و كارگزارانِ عهد پيامبر تا خلفاى راشدين يا ديگر غاصبان از امويان و مروانيان و زبيريان و عباسيان يا در نوع و نحوهء تعامل حاكميّت با شهروندان و تعامل مسلمانان با أجانب يا بيگانگان به شمار آيد، جز با واكاوى ها و تحقيقات و پژوهش كردن ها به فرجام نمى رسد. فرجام و سرانجامى كه خروجى ها و داده هاى حاصل از آن را با روزآمد ساختن ها بتوان در أشباه و نظائر از موضوعات و مسائل فراوان و متناسب با مقتضيات از أوضاع و أحوال در عصرها و نسل ها و در زمان ها و مكان ها مانند حوادث جاريه يا نوظهور و مستحدثه در تاريخِ امروزِ ايران و در تعامل با جهان به كار بست.

د – حوادثى مانند صلح حُديبيَهء منجرّ به فتح مكّه، حادثه عاشورا منتهى به سقوط بنى اميّه و دو دهه پيش از آن، صلح امام حسن مجتبى (ع) منجرّ به بى آبرو شدن معاويه از حيث مبانى و فلسفه شكل گيرى و از حيث داده ها و خروجى ها يا الگو و سرمشق شدن در ديگر مسائل و موضوعات مانند آنها، از مهمترين و تأثير گذارترين حوادث تاريخ اسلام است كه از قبل از وقوع تا روز رستاخيز و قيام قيامت، بعيد است كس را اين باور به هم رسد كه تحليل ها و چرائى ها پيرامون هر يك از آنها را پايان يافته به شمار آورَد.

ه - گويا نظر به اجتناب ناپذير بودن گوناگونى تحليل ها در مسائل و موضوعات اين چنينى است كه كتاب مجيد قرآن در آياتى متّحدُ المعنىٰ از اين كتاب جاويدان مى فرمايد: (لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ؛؛ براى هر گروهى از شما شريعت و روشى نهاديم روشن و آشكار. و اگر خدا مى‌خواست همه شما را يك امت مى‌ساخت. ولى خواست در آنچه به شما ارزانى داشته است بيازمايدتان. پس در خيرات بر يكديگر پيشى گيريد. همگى بازگشتتان به خداست تا از آنچه در آن اختلاف مى‌كرديد آگاهتان سازد)،{مائده٤٨، و ديگر آيات همسو با آن}.

و – علاوه بر صلح حديبيّه، امّا حادثه اى مانند عاشورا يا عهده دار شدن منصب ولايتعهدى مأمون توسّط امام رضا يا صلح امام مجتبى (عليهما سَلامُ الله)، به مثابهء قرص ماه در ميان آسمان است كه هر صنف از شاعران و هنرمندان و نقّاشان و سيّاره شناسان و منجّمان و عاشقان و عارفان و ديگران و ديگران با به تماشا نشستن ها، در وصف زيبايى هاى آن، كتاب ها مى نويسند و شعرها مى سرايند و به حسب موقعيّت ها و مناسبت ها شكل و قيافهء معشوقه ها و محبوبه هاى خود را با شبيه دانستن به ماه، مورد ستايش قرار مى دهند. چنين است كه شاعر با اشاره به زيبايى قرصِ ماه خاصّه با به تماشا نشستن آن در آغاز طلوع و به ويژه در شب چهارده، مى نگارد: (عِبارَتُنا شَتّىٰ وَ حُسنُك واحِدٌ / وَ كُلٌّ إلىٰ ذاكَ الجَمالِ يُشيرُ؛؛ عبارت پردازى هاى هر يك از ماها متفاوت است، ولى تمام آنها ناظر به توصيف پديده اى زيبا است كه يكتا و واحد است). علاوه بر پاره اى از نگاره هاى سعدى راجع به عقل و عاقلان، بيت الغزل جناب حافظ در باره: (جنگ هفتاد و دو ملّت)، يا آنجا كه مى سرايد: (بيا اين داورى ها را به پيش داور اندازيم!)، را شايد بتوان همسو با كلام خداى متعال در كتاب مجيد قرآن كه آيه اى از آن با بازنويسى كردن ها به نگارش در آمد به مباحثه پرداخت.

ز - اينكه در توصيف يا تحليل وقايع تاريخ صدر اسلام، كدام باور و نظريّه، نزديكتر به واقعه يا دورتر از حادثه است؟، كارى است كه علاقمندان به مطالعه تاريخ با تأمّل عالمانه و ناجانبدارانه و به دور از افراط كارى هاى دوست مَآبانه و تفريط ورزى هاى دشمن مدارانه در هر يك از حوادث و وقايع، و با عمل به قاعده جمع ميان نظريّه هاى به ظاهر متفاوت از يكديگر، يا با تمسّك يافتن به اصل احتياط و در نظر گرفتن جوانب امر و با خلق و إرائهء نظريّه اى ديگر و جديدتر، دست به انتخاب يا تعيين " نظريّهء مقبول و مختار" مى زنند.

ح - حوادث مربوط به صلح حُديبيّه، وقايع منتهى به حماسهء عاشورا، موجبات منجرّ به ترك مخاصمه و امضاء قراردادِ صلحِ امام مجتبى (ع) با معاويه – عليه اللّعنه -، قبول ولايتعهدى مأمون توسّطِ امام رضا (ع) و ديگر حوادث و وقايع مربوط به تاريخ اسلام و تشيّع، عموماً از همين باب، يعنى مفتوح دانستن باب اجتهاد در تحليل مسائل و موضوعات است كه به خوانش در مى آيد. با اين نگاه به تاريخ اسلام است كه متن زير به نگارش در آمد تا چه در نظر آيد.

بخش اوّل

١ - آيا هرگاه در تحليل حادثهء منتهى به حماسه عاشورا از ديدگاه و منظرى گفته شود: (درس کربلا، درس مذاکره بود)، عبارتى است همسو با تحريف تاريخ كربلا؟! يا انكار كردنِ اين پديده، همسان است با تحريف تاريخ عاشورا؟!هرگاه بيان شود: (درس کربلا برای ما درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب منطق و موازین است)، يا گفته شود: (شما می‌دانید که امام حسین(ع) خیمه‌ای را به پا کرد و عمر سعد را دعوت به مذاکره کرد. شب تاسوعا ساعت‌ها با عمر سعد مذاکره کرد تا مسئله به جنگ پایان نیابد)، را آيا مى توان به جاى توصيف همراه با تحليل درستِ تاريخ، با به راه انداختنِ هجمه ها، تحريف تاريخ پنداشت؟. مگر مى شود با كتمان اين نمونه ها فرازهايى برجسته از اقداماتِ بى مانند و به هنگام و بزرگوارانهء فرزند رسول خدا (ص) در آنات و لحظات حسّاس ترين فراز تاريخ عاشورا، اين واقعهء تأثير گذار و درس آموز را در ديروزها و امروزها و فرداها به تماشا نشست؟.

٢ - اگر قرار باشد چنان نگاههاى يكسويه يا تنگ نظرانه و مستبدّانهء برخى از خودْ متشكّران را تحميل به دانش جامعه شناسى و تاريخ كرد، كدام نظريّه پرداز يا مورّخ با انصاف قادر خواهد بود تاريخ را علاوه بر توصيف به تحليل نشيند و از برگهاى زرّين و خاطرات تلخ و شيرين آن، قاعده و ضابطه اى درست و هوشمندانه استخراج نمايد تا بلكه با نشان دادنِ راهكارهايى مناسب و تن دادن به تحميل كردن هاى ناروا و تحمّل نمودن هزينه هايى كمتر در مواجهه با حوادث و وقايع مانند آنها از اَشباه و نظائر در امروز و فردا يا اينجا و آنجاى اجتماع انسان ها به كار آيد؟.

٣ - در دو / سه دههء پيش، آنگاه كه مسألهء موسوم به: (نظم نوين جهانى) بر سر زبان ها افتاد، غوغا سالارانى از دلواپسانِ آن دوران، تمامْ قد در برابر آن ايستادند و هجمه ها نمودند كه اين چه حرفى است كه از حلقوم اين و آن به بيرون مى جهد؟. آن وقت، يادداشتى را به سمع شان رساندم با اين مضمون كه درست است اكنون جهانِ سلطه به سركردگى آمريكا با باورمند شدن به نظريّهء فرانسيس فوكوياما صداى چنان شعارى را در شيپورها مى دمد، امّا نمى توان تماماً در مقام ردّ و طردِ آن بر آمد. پرسيدند: چرا؟ پاسخ شنيدند: از منظر شريعت اسلام و منبعث از آموزه هاى مكتب تشيّع و آيات نورانى قرآن، تأسيس حكومت عدل گستر صاحبُ العصر و الزّمان (عَجَّ) از آرمانى ترين باورها است كه مضامين بلند آيات وعباراتِ والاى دعاى عهد و ديگر مناجات هاى فراوان مانند آن، همگان را به زمينه سازى كردن ها در هر چه سريعتر رسيدن به آن ايّام فرا مى خوانَد. بنابراين، با باورمند بودن به وقوع نظم نوين جهانى در سايه سار دولت عدل گستر آخرُالزّمانى، امّا شعارِ سر داده شده فقط از اين حيث كه با انگيزه هايى شيطانى از حلقوم امپرياليسم جهانى، سر داده مى شود بايد مورد مقابله قرار گيرد.

٤ - يا مثلاً هرگاه شنيده شود يك سياستمدار كشورى يا خطيبى منبرى در فرازى از منبر خطابه اظهار بدارد: (زمانى که امام مجتبی(ع) تصمیم‌ به صلح می‌گیرند یکی از یاران امام علی(ع) پیش ایشان آمد و گفت: ‌ای کاش من مرده بودم و این منظره را نمی‌دیدم! و امام در پاسخ وی گفت: وقتی دیدم اکثریت مردم این را می‌خواهند نخواستم چیزی که مردم نمی‌خواهند بر آنها تحمیل شود)، يا بيفزايد: (امام حسن(ع) می‌خواهند به ما یاد بدهند که باید به مصلحت امّت و خواست مردم و جامعه توجه کرد و به نفع امت و جامعه اسلامی تصمیم گرفت)، آيا چنين باور و اعتقادِ همسو با آيات قرآن ناظر به لزوم شور و مشورت يا شوراى تعبيه شده در كتاب قرآن كه خداى متعال دستگاههاى عهده دار امر حكومت را راجع به تصميم گيرى ها در إدارهء أمور اجتماع و در تعامل با شهروندان به مشورت إلزام مى كند بايد در تعارض با واقعيّت و از مصاديق تحريف و دستكارى در حادثه هاى تاريخ اسلام مورد ارزيابى قرار بگيرد؟.

٥ - اينكه مثلاً دولتمردى با اشاره به إقدام امام مجتبى (ع) در تن دادن به صلح با معاويه – عليه اللّعنه -، بگويد: (امام (ع) در واكنش به اعتراض برخى سپاهيان و سلحشوران در إقدام آن حضرت به ترك مخاصمه و قبول آتش بس و امضاء توافق و انعقادِ صلحنامه، در خطابى عتاب آميز به آنان اظهار داشت: " جامعه اسلامی که فقط شما ۱۰-۲۰ نفر نیستید. من در مسجد [كوفه يا در اردوگاه نظامىِ نُخَيله به نزديكى كوفه] رفتم برای مردم سخنرانی کردم و دیدم اکثریت قاطع صلح می‌خواهند، صلح را انتخاب می‌کنم "). و آنگاه اين دولتمرد با استظهار به سخنان امام (ع) و با بر آمدن در مقام استنتاج بگويد: (امام مجتبی(ع) به ما می‌آموزد مرد جنگ باشیم به روز جنگ و مرد صلح باشیم به روز صلح. اگر در روز صلح جنگ کردیم و اگر در روز جنگ صلح کردیم هر دو خطا و اشتباه است. به موقع باید بایستیم و بجنگیم و به موقع هم باید صلح کنیم)، آيا به باور شما اينگونه نقل قول ها و نتيجه گيرى ها را با كدام دلايل و مدارك روشن بايد همسو با تحريف تاريخ به شمار آورد؟. تاريخ را به تحليل نشستن، كارى است و با بر آمدن در مقام سفسطه و بافتن مغلطه يا بهره ناروا و نا به جا بردن از تحليل هاى داده شده، كارى است ديگر، كه هر بخش را بايد جداگانه به تحليل نشست. 

بخش دوم

٦ - مگر امام (ره) قطعنامه ٥٩٨ را به تابستان ١٣٦٧ با استناد بر همين أساس و مبنا به رزمجويان و شهروندانِ آن روز ايران نقبولاند كه در فراز پيشين مورد اشاره قرار گرفت؟. اينكه گويند پذيرش قطعنامه را اين و آن به مانند زهر شوكران به جناب ايشان خوراندند، يابساتى است نا به سامان كه فقط ذهن هاى بيمار را رسد پيرامون آن ياوه ها سرايند. سخنان رهبرى نظام در كمتر از يكماه پيش از اين در مردود شمردن اين شمار از تُرّهات و تُرّهات سرايان، كافى است كه يكبار ديگر به خوانش در آيد.

٧ - آنگونه كه زُهَير بن أبى سُلْمىٰ، شاعر عصر جاهلى كه سروده اش موسوم به (قصيدهء ميميّه) علاوه بر برخوردار بودن از آرايه هاى ادبى به خاطر مشتمل بودن بر پاره اى پند و اندرزها و نكته هاى آموختنى و به عنوان يكى از معلّقات سَبْع يا به عنوان نمونه اى زيبا از كلام عرب بر ديوار كعبه آويزانش كرده بودند در فرازهايى از قصيدهء مانايش آمده است: (جنگها نه فقط آدم ها را به ديار عدم مى فرستد كه آبادى ها را به ويرانى مى كشانَد. صلح را چه بسا ممكن است با بخشيدن دارايى يا به اندرزهاى نيكو به دست آورْد). بنابراين، صلح نه چنان است كه با فرض موجود بودن مقتضى و مفقود بودن مانع يا امكان دستيابى به مراتبى از منافع، كس را رسد كه از آن رويگردان به شمار آيد، كما اينكه عصر جاهليّت عرب كه دوران توحّشش شمارند، نه چنان بود كه در انس گرفتن مردمان با پيكارها و نبردهاى عمدتاً بى حاصل و بى امان، تلاش براى دستيابى صلح و سازش را از نظر دور بدارند. حرف زدن از صلح، نه چنان است كه بايد بتوان با زمخت كردن صدا، گوينده اش را فاسق شمارند.

٨ - جنگ ها و صلح ها يا مذاكرات و نشست ها ميان دولت ها و حكومت ها نه بدعت آميز است و ناروا كه مثلاً امروزه و به عنوان مسأله اى نوظهور و مستحدثه در تعامل و سازش يا مقابله و نبرد با بيگانه گام در حوزه سياست گشوده باشد كه تمسّك يافتن به آن در ايران يا گپ و گفت كردن ها پيرامون آن، بخواهد شگفتى ها به بار آورد، شاهرگ ها را متورّم سازد، خون ها به جوش آورد يا جمعيّت ها به خروش وا دارد كه: أيّها النّاس! كجائيد كه استقلال رفت و استعمار آمد!. كيست كه نداند چنانچه ميل و إراده در جايى بر صلح باشد بايد: (براى نيل به صلح انعطاف داشت و با حوصله فرآيند رايزنى را پيش برد و مجالى گذاشت براى يافتن راه حلّ براى خروج از بن بست)،{اظهاراتِ عبدالله عبدالله رئيس شوراى عالى صلح أفغانستان، در گفتگوى اختصاصى با روزنامه سازندگى، در سفر به تهران. سه شنبه ٢٩ مهر٩٩، ص٥}. همو كه روزگارى از بهترين سنين عمر و جوانى را در ركاب سردارى بزرگ همچون " احمد شاه مسعود" در جهاد و مبارزه با دو اشغالگر بيگانه، يكى: روسيه، و ديگرى آمريكا و پس از آن در ميدان نبرد داخلى با شرورانى مانند بن لادن و طالبان و داعش و القاعده به سر برد، همزمان با حضور در ايران و مذاكره با مقامات اين كشور همسايه و تبادل نظر با آنان در چگونگى دستيابى صلحى پايدار با گروه طالبان، مى گويد: (جنگ فرصت زندگى را از ما گرفت!)،{روزنامه ايران، همان تاريخ، صص٢-١}. بنابراين، رزمجويان و مجاهدان نيز، چه بسا ممكن است همزمان با حاضر بودن در ميادين نبرد، انديشيدن به صلح را از نظر دور ندارند.

٩ - آنى كه قرآن مى آموزد إستماع يا شنيدنِ آراء و انديشه ها و أقوال است براى إتّباعِ يعنى پيروى نمودن أحسن و برگزيدنِ نيكوترين روش ها. جيغ و داد به سر دادن ها، و به جاى إقامهء برهان براى إثبات نادرستى و بطلان گفته هاى اين و آن، بلوا به راه انداختن ها يا ليچارى تراشيدن ها، نه آن است كه قرآن مى آموزد. آنگاه كه تشخيص دادن مصالح از مفاسد يا جدا ساختن ضرر از منفعت، كارى آسان نباشد ظرف اجتماع مقتضى آن است كه با تن دادن به تضارب آراء، افكار و انديشه ها را بشنود. آنگاه با إرجاع دادن شنيده ها به موازين عقلانيّت و شريعت و در چهارچوب مصالح ملّت و مملكت، كم خطرترين راه را براى پيمودن برگزيند. مگر مى شود بدون شنيدن حرف ها و نظرهاى به ظاهر از هم متفاوت، امكان عملى براى پيدا شدن راه مناسب فراهم گردد؟ به اين آيات بنگريد كه چه زيبا رهنمود مى دهد: (فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ)،{زُمَر/١٨-١٧}. با شنيده شدن آراء و انديشه ها نه قرار است بى طىّ تشريفات يا پشتِ پا زدن به قانون و مقرّرات، كارى صورت پذيرد يا اجحافى تحميل گردد. 

بخش سوم

١٠ - اينكه خائنان يا از جماعت ستون پنجم دشمن در ميان لشكريان و ديگرعوامل پيدا و پنهان از ترسويان و دنيا زدگان، چه ها كردند و چه ها گفتند كه فرزند رسول خدا (ص) را ناچار به قبول صلح با معاويه نمودند؟ يا امروزيان از همان قماشان چه مى كنند كه ممكن است كار به چنين مانندها رسانند؟، پديده هايى است غير قابل انكار، كه سهم هر يك از آنها در سوق داده شدن ماجرا به ترك مخاصمه و امضاى سند صلحنامه با معاويه يا اقدام امام (ره) در پذيرش قطعنامه در جاى خود بايد مورد واكاوى قرار گيرد. وجود نيروهاى موسوم به ستون پنجم در ميان نيروهاى خودى، پديده اى است قديمى كه در هر جاى جهان در جنگها و نبردها نمونه هايى فراوان را به تحليل گران مى نمايانَد. بديهى است كه نبردهاى ايرانيان نيز با بيگانگان، بيرون و مستثناء از اين قاعده كلّى نمى باشد. امّا نه چنان است كه تصميم گيرى ها را تماماً بايد معلول همين ماجرا دانست. بنابراين، اينكه، خيانت پاره اى همراهان را بخواهند تنها دليل انحصارى در كنار كشيدن حضرت حسن بن على (ع) از ميدان نبرد و پا پس كشيدن از رويارويى با سپاه معاويه بشمارند، جفايى است نابخشودنى و ناجوانمردانه به تدبير و درايت و موقعيّت شناسى اين امام فرزانه كه بعيد است دشمنان قسم خوردهء اين سبط گرامى رسول خدا (ص) توانسته باشند چنين بهتان و تهمتى را بر حضرتش روا بدارند. تدبيرى متناسب با أوضاع و أحوال زمان و مكان، كه با تحميل و تحمّل كمترين ميزان از زيان و خسران، توانست مكتب و مرام تشيّع و اسلام و انبوه بى شمار از باورمندان به اين أساس جاويدان را از خطر و بلكه زوال حتمى برهانَد. اقلّ آنكه كتابهاى تاريخى و تحليلى به نگارش در آمده پيرامون مواضع سياسى حضرت حسن بن على (ع)، چنان نگاههاى عنودانه يا تنگ نظرانه و مستبدّانه را به عصرها و نسل ها انتقال نداده است.

١١ - برهمين قياس آيا مى توان اقدام امام (ره) در پذيرش قطعنامهء (٥٩٨) را منبعث از خيانت فرماندهان و رزمندگان، نفوذ ستون هاى پنجم در ميان آنان يا پا پس كشيدن مجاهدان از ميدان دفاع و نبرد دانست؟. موضوعى كه نه فقط عكس همهء اين گمان ها در بيانيّهء چندين صفحه اى انتشار يافتهء امام (ره) پيرامون موجبات پذيرش قطعنامه به بيان در آمد، بلكه در هيچ صحبتى كه طىّ افزون بر (٣٠) سال از پذيرش قطعنامه و پايان جنگ مى گذرد، نه از جانب دوستان كه دشمنان و بيگانگان نيز، چنين گمانه هايى را بر ذهن و ضميرشان خطور ندادند چه رسد به اينكه بتوانند بر قلم و زبان شان جارى نمايند. بنابراين، چه بسا ممكن است همان ادلّه اى كه پذيرش قطعنامه ٥٩٨ يا قبول صلحنامه امام مجتبى (ع) را موجّه مى گرداند در ديگر موارد مشابه نيز، مبناى محاسبه قرار بگيرد. آينده يا مسائل پنهان در پس پرده ها و ناپيداها را كه مى داند؟.

١٢ - اينكه گفته شود امروزه بعضاً معاصران از متصدّيان أمور دين و دنياى ملّت و مملكت چنان حرف ها را راجع به صلح امام حسن (ع) بر سرِ زبان ها مى اندازند تا (واقعه اى مانند سرنوشت مذاكرات هسته اى ايران با ديگر ممالك جهان منتهى به امضاء توافق برجام را توجيه پذير نمايند!)، حرفى است نابخردانه و نه فقط نا برخوردار از وجاهت قانونى، بلكه به دور است از اخلاق و انصاف و عدالت در كار مهمّ قضاوت و ارزيابى.

١٣ - مگر نفسِ مذاكرات هسته اى افزون بر يازده ساله، آن هم با فرازها و فرودهايى طىّ صدارت دولتهاى چندگانه از قبل از سال ٨٣ تا ٩٤ كه منتهى به سند برجام شد خسارت آميز بود تا كس را اين گمان رسد كه بخواهد به بهاى دست يازيدن به تحريف تاريخ صدر اسلام در صدد توجيه پذير نمودن آن بر آيد؟. اينكه تحريم ها چه بسا ممكن است عرصه ها را چنان بر پاره اى از تصميم گيران تنگ كرده باشد كه به پرسش ها در زمينهء تورّم و بيكارى و گرانى يا متّهم شدن به سوءِ مديريّت در أمور كشوردارى، حرف و پاسخ براى گفتن نداشته باشند، امرى است ديگر كه گشوده شدن باب گپ و گفتى جداگانه را مى طلبد. مگر مذاكره را براى مذاكره به انجام رساندند كه فاقد هرگونه خروجى و نتيجه اى به شمار آيد؟. مذاكرات را عاقلان براى دستيابى به تمام يا بخشى از نتيجه آغاز مى كنند و به پايان مى رسانند. مذاكرات افزون بر يك دهه كه به سند برجام انجاميد يكى از بى شمار مذاكرات در تاريخ جهان است كه قرار نيست تماماً به دلخواهانه يا بنا به سليقه و علاقهء كسانى برخوردار از مزاجِ عصبانى يا خيالباف و ذوق زده به تحليل در آيد. مذاكرات، بنا نيست از حيث برخوردار بودن يا نبودن از نتيجه، " صفر يا صد " از كار در آيد. چه آنكه ذات مذاكرات كه چانه زنى ها با عنصر صلح و سازش را با خود به همراه دارد، مقتضى آن است كه از حيث نتيجه، " يك تا صد "، رخ بنماياند. خروجى برجام را قاعدتاً بايد با همين نگاه به ارزيابى نشست.

بخش چهارم

١٤ - اگر نمى بود سند برجام و قطعنامه ٢٢٣١ شوراى امنيّت سازمان ملل به عنوان حاصل يا خروجى و نتيجهء برآمده از آن، دلواپسان معلوم الحال، چه نقطهء اتّكائى داشتند تا با حلقه زدن گرد محور آن، بر زياده خواهان در اينجا و آنجاى جهان بتازند؟ يا أسباب محكوميّت شان را فراهم نمايند؟ يا در سايه سار آن، صداى مظلوميّت خود را به جهانيان رسانند؟ يا دست اندازى هاى نارواى ترامپيان! را به اين و آن بگويند؟ و لعن ها و نفرين ها نثارشان گردانند؟. اينكه جانورى نخراشيده به نام دونالد ترامپ سر بر آورد كه توانست در همصدا شدن با طيفى ژاژ گويان و آشوبگران، سند برجام را پاره كند چه ربطى به برجام پيدا مى كند كه در جاى خود، نه فقط قابل دفاع بود و توأم با منفعت، كه همراه بود با مصالح براى دين و دنياى ملّت و مملكت؟. اگر ماجراجويى هاى آشوبگران در معيّتِ دست اندازى هاى نارواى دونالد ترامپ، كار به اينجا نمى رساند كه تحريم ها شكل گيرد و بهاى ناقابل ارزها و طلاها و ديگر كالاها و خانه ها را به آسمان كشانَد و دلّالان و كاسبان پناه گرفته در حِصنِ حَصينِ تحريم ها را به آلاف و اُلوف رسانَد و بذرهاى يأس و دلمردگى را با پراكندن در هوا بر سفره ها نشانَد، و غوغاسالارانى دلواپس و ماجراجو را همنوا با دونالد ترامپ آمريكا بابت پاره كردن ميثاق ها به وجد و سماع آورَد، آيا اين كژ باوران، همين گونه جيغ و دادها به آسمان مى رساندند كه در همصدايى كردن ها با دونالد ترامپ، غريو شادى تا به كهكشان و كيهان نشينان رسانده بودند؟!. در مازندران، ضرب المثلى است با اين مضمون كه مى گويد: (فلانى، دستش به خر نمى رسيد، پالان را تَك تَك مى داد!). اينان كه دستشان نه به ترامپ مى رسد تا گوشش را بپيچانند! يا به خويش نمى پردازند تا از خود بپرسند چه اشتراك منافعى با ترامپ داشته اند و دارند كه همصدا با او فريادِ: (خر برفت و خر برفت!) را به آسمان برسانند، براى آنكه در بازار پر از هياهو، فريادِ (آى دزد! آى دزد!) را در جايى به ثبت رسانند تا در ميدان بازى قدرت از معركه عقب نمانند، چرا مست و ناهوشيار، هر از گاه است كه يقهء اين و آن را مى دَرَند؟!، با ديدن اين تماشاخانه ها فقط بايد گفت: خدا عاقبت كارها را ختم به خير گرداند. آمّين، يا رَبَّ العالَمِين.

١٥ - البتّه اين احتمال را نيز نبايد از نظر دور داشت هرگاه همين سند به گمان آنان (لاغر و بى رمق و رو به موت يا به خاك سپرده شدهء برجام) و (قطعنامه ٢٢٣١) بر آمده از آن، به جاى رقيبان به دست با كفايتانى از هم خطّ و خالان و جناح شان به سامان مى رسيد، چه بسا ممكن بود به شكرانهء اين دستاورد و با ياد شدن به عنوان معجزه اى بى بديل و گرانقدر ، با بوق و كرناها و جشن ها و پايكوبى ها و إبراز شادى ها و پخش و نشر نقل ها و نبات ها و به جاى آوردن نذرها و نيازها از دادنِ صدقات و اداى نمازها و گرفتن روزهء مستحبّى ها و ديگر نوافل مانند آنها، شورها به پا مى كردند و خطبه ها بر زبان مى راندند و در منابع درسىِ مدرسه اى و دانشگاهى و حوزوى، براى بيان مزايا و مناقب اسناد برجام و سازندگان آن، سرفصل ها مى گشودند. كارى بس به جا يا نا به جا كه در انتخابات رياست جمهورى به سالهاى ٨٤ و ٨٨ نه فقط در ميادين و ميتينگ ها كه در عبادتگاهها از خود به نمايش گذاشتند.

١٦ - اقدام ترامپ در از هم دريدن سند برجام، مانند آن است كه ياوه تبارى مانند صدّام يا معلوم الحالى مانند معاوية بن ابى سفيان، قرارداد ١٩٧٥ الجزائر يا صلحنامه با امام حسن (ع) را با زير پا نهادن، از رمق بياندازد. آيا مى توان گفت اگر در اينجا برجام و سند آن، زيان آور و مُضرّ است، در آنجا نيز امضاى سند صلحنامه يا ترك مخاصمه با معاويه با نظر به مفاد و مندرجات صلحنامه العياذ بالله ذليلانه و خفّت آور است؟!. آيا غوغاسالاران را اين توان است كه چنين ملازمه اى را با وجود بعضاً تفاوت ها به رسميّت شناسند؟. آنجا هم كه صلحنامه به زير پا رفت، جنگ طلبانى ماجراجو از سپاه حضرت حسن بن على (ع) شايد با ناراحتى كردن ها و با حمله اى دوباره روا داشتن به حسن مجتبى (ع) فريادها بر آوردند كه: (ديديد حقّ با ما است كه جنگ طلب بوديم نه با حسن مجتبى كه او را عافيّت طلب و صلح خواه به شمار مى آورديم!) و چه بسا بى ميل نبودند با بهره گيرى از وجاهت حضرت امام حسين (ع)، جنگ با معاويه را به فرماندهى جناب ايشان (ع) سر لوحهء كارشان نمايند. گمانى نابخردانه كه فرزند علىّ مرتضى (ع) و فاطمه زهرا (س) با اعلام آشكاراى اين مطلب رسا كه: (فرمان، فرمانِ برادر و امامم حسن مجتبى است و من در بيعت و تحت فرمان وى مى باشم)،[نقل به مضمون] نقشه شان را نقش بر آب كرد. موضوعى مشابه در ايران كه رهبرى نظام با تصميم جمعى خواندن سند برجام، مانع از ميدان دارى هاى نابخردان شد.

١٧ - آنجا هم ناراضيانى بودند كلّه خشك و ماجراجو و متنسّك و كوتاه قامت و كم خِرَد كه به امام مجتبى (ع) با بد و بيراه گفتن هاى ناروا، خطاب به حضرتش مى گفتند: (يا مُذِلَّ الأعرابِ! و يا مُذِلَّ المُؤمِنينَ! ؛؛ يعنى اى كسى كه با پا پس كشيدن از ميدان و معركه و با تن دادن به امضاى قراردادِ صلح با معاويه، اعراب يا مؤمنان را با بدنام ساختن ها به خاك مذلّت نشانده است!!). امروزيان از ماجراجويان و دلواپسان و غوغا سالاران نيز، تقريباً يا تحقيقاً همان را گويند كه پيشينيان شان بر زبان مى راندند. اين پديده همان است كه خاطرهء تلخِ " تكرارِ تاريخ " را به يادها مى آورَد. اين چه پلشتى و غوغاسالارى است كه اين جماعت از آدميان فقط آنچه را خود بپسندد، هنر مى پندارند؟. اينان در شمار آنان اند كه حكيمان در نكوهش تك تك شان سرايند: (خود، گويد و خود، خندد!) و بلافاصله در خطابى تحسين آميز و مرحبا گويان به خود گويد: (عجب مردِ هنرمند است!!). اينانى كه به تعبير امام (ره) على رغم جيغ و فرياد رساندن به كهكشان، امّا از پس اداره كردن قهوه خانه اى بر نمى آمدند و بر نمى آيند![نقل به مضمون].

١٨ - اين جماعت از خود متشكّر، هرگاه كتاب وزين از آثار ماناى (علّامه شيخ راضى آل ياسين) راجع به صلح امام حسن (ع) كه افزون بر نيم قرن پيش از اين با ترجمه و تحقيق و پاورقى نويسى شيواى رهبرى نظام به فارسى برگردانده شد را براى يكبار به مباحثه با يكديگر مى خواندند، قطعاً به اين ميزان از زياده گويى ها دست نمى يازيدند كه اكنون بى محابا به آن دست مى يازند. 

بخش پنجم

١٩ - بس ناپسند است و ناروا كه آدم با حسادت ورزيدن ها و بى انصافى نمودن ها، آوردهء ديگران را به ثمن بخس مورد ارزش گذارى قرار دهد يا از سر عداوت و دشمنى، عنصر عدالت را در قضاوت ها و داورى كردن ها از نظر دور بدارد. آيات قرآن در نكوهشِ دارندگان اين شمار از رذائل اخلاقى نا به سامان در مواردى فراوان دادِ سخن داده است. (وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ ؛؛ و بر اشیاء (كالاها و انديشه ها و آورده هاى) مردمان، عیب نگذارید؛ و از بهاى شان نکاهید!)،{هود/٨٥}، يا نهيب زده است: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا … وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى ؛؛ اى اهل ايمان! دشمنى با گروه يا جمعيّتى وادارتان نكند كه در ارزيابى ها و داورى ها عدالت نورزيد. عدالت ورزيد كه به تقوى نزديكتر است)،{مائده/٨}. چرا بايد بغض داشتن ها و عداوت ورزيدن ها نسبت به اين و آن باعث شود هنرهاى شان نيز با اهانت كردن ها بى ارزش و ناروا جلوه داده شود؟.

٢٠ - طىّ افزون بر چهار دهه از تأسيس نظام جمهورى اسلامى، نه تنها جهان خارج، كه اغلب به اختيار و بعضاً به إكراه يا به إجبار و إضطرار، همگان پرچم سه رنگ و قانون اساسى و هويّت نظام حاكم بر ايرانِ عهدِ جمهورى اسلامى را به رسميّت شناخت. نه فقط سند برجام كه امضاء و صدور آن به رسميّت شناخته شدن فعاليّت هاى هسته اى ايران را به دنبال داشت، بلكه پس از سالها مذاكره و سرانجام با به امضاء رسيدن آن، در يك كفّهء ترازو با حضور ايران و در كفّه اى ديگر با گنجانده شدن دارندگان حقّ وتو، يعنى پنج عضو دائم شوراى امنيّت سازمان ملل به همراه آلمان بر آن مهر تأئيد نهادند، نيز طى دو مرحله و با صدور دو قطعنامه به فاصلهء نزديك به ٣٠ سال، آن هم بدون حضور ايران در جمع امضاء كنندگان، يكى قطعنامه ٥٩٨ در جنگ عراق عليه ايران، و ديگرى قطعنامه ٢٢٣١ براى تحكيم يافتنِ مفاد و مندرجات سند برجام راجع به فعاليّت هاى هسته اى ايران، نام ايران را به رغم ميل و إرادهء عنودانه شان، بلند آوازه ساختند. اينكه از محلّ اين اسناد، منافعى عايد ايران شده؟ يا نشده باشد؟ امرى است جداگانه كه بايد با نگاه به علّت ها مورد واكاوى قرار گيرد. امّا آيا دلواپسان غوغاسالار كه هيچ نهاد و مرجع بين المللى را به رسميّت نمى شناسند تا كنون از خود پرسيده اند، هر گاه همين ميزان اسناد مثبته مانند برجام و نظائر آن را در اختيار نمى داشتند، چه حرفى براى گفتن داشتند؟. 

بخش ششم

٢١ - بيان اين مختصر يا به ياد آوردن اين مسائل، نه از سر وادادگى يا در مدح و ثناى بيگانگان اجنبى، بلكه به اين منظور است كه دنياى بيرون با همهء بد دلى داشتن ها نسبت به ايران، امّا نتوانست با انكار بديهيّات يا ناديده گرفتنِ مسلّماتِ حقوق حقّهء ايران، آشكارا يا بى محابا راه به خطا برود و كس را نرسد كه جلودارشان گردد. آيا نبايد مدافعانِ حقوق حقّهء ايران كه به نمايندگى از ملّت و مملكت و با حضور در ميز مذاكرات، تا همينجاى كار را به انجام رساندند با دريافت دست مريزاد، مورد سپاس قرار بگيرند؟.

٢٢ - نيز در فرازهاى پيشين اين نوشتار، استناد جستن به سخنان جناب دكتر حسن روحانى – رئيس جمهور -، نه از سر تملّق خواهى يا به معناى مهر تأئيد نهادن بر تمامْ شيوه ايشان در كار مهمِّ كشوردارى، كه با قطع نظر از چيدمان نارساى اركان قدرت در قانون معيار، خود نيز از حيث ناكارآمد بودن در اغلب موارد با إيرادات اساسى مواجه است. بلكه از اين حيث كه اين بخش از گفتارهاى ايشان پيرامون تاريخ اسلام از صلح امام حسن (ع) يا واقعهء عاشورا به باور اين قلم، قابل شنيدن است و تأمّل كردن، قابل إعتناء قرار گرفتن است و ترتيب اثر دادن. كلمات حكيمانه از هر جا يا هركس – خواه دوست باشد يا دشمن -، دريافت گردد و شنيده شود، ارزشمند است و گرانبها.

٢٣ - نه فقط حرف هاى خوب را بايد شنيد، كه كارهاى خوب را بايد بر زبان آورد و از كنندهء كار نيز بايد به نيكى ياد كرد. سعيشان را بايد مشكور دانست و كارشان را مأجور ناميد. كارهاى خوب، نعمت است و بايد به يادشان آورد. مگر قرآن نمى فرمايد: (وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ ؛؛ و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن يا راجع به آنها با مردم سخن بگو!)،{ضُحىٰ/١١}. چه آنكه: (ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ؛؛ چون در آن روز از نعمتهایی که داشته‌اید مورد پرسش قرار خواهید گرفت!)،{تكاثر/٨}. دستيابى به همان اندك منافع حاصل از برجام و قطعنامه ٢٢٣١ ناظر به آن، از جمله افتخارات دولتمردان است كه با همهء ناكارآمدى ها در ديگر معركه ها و ميدان، بايد ارج نهاده شود. اينكه كار با حساب به انجام رسد، امّا عواملى خارج از إراده و بيرونى، مانع از به بار نشستن تامّ و كامل آن گردد، همان است كه در عرف عاميانه اين باور را به هم رسانند كه: (مرده شوى را ضامن قيامت ندانند). أصحاب مذاكره، كار در اندازهء وُسع و توان به انجام رساندند، امّا اينكه خاك بر سرى مانند ترامپ، زير عهد و پيمان ها را بزند، موضوع چه ربطى به ديگران مى يابد؟ يا كدام مسئوليّت را متوجّه اين و آن مى كند؟.

٢٤ – اندك بزرگوارانى كه اين قلم را دورا دور مى شناسند، شايد گواهى دهند صاحب اين قلم در حدّ و اندازهء سال و سنّ كه حوصلهء غور كردن در پاره اى مسائل را دارد، بعيد است دين به دنيا بفروشد. شايد چنين نباشد، امّا آنگاه در صدد انجام اين كارِ بس به غايت دشوار بر مى آيد كه ابتدا، چنان ميزانى از دينمدارى در كارنامهء اَعمال خود گرد آورده باشد كه با تضمين دانستن طبقات بالاى بهشت براى خود، سرْ ريز شدهء آن را براى خوشايند دنياى اين و آن، به فروش رسانَد. بعيد است فاصله تا رسيدن به آنجا چنان باشد كه آدم عاقل بتواند به خود بقبولانَد كس را اين توان دست دهد كه گام به آنجا گذارد يا خود به آنجا رسانَد. بنابراين، لازم است: اوّلاً – با التزام داشتن به دفاع از ارزش ها و ارزش آفرينان؛ ثانياً – با سر باز زدن از مدح و ثنا كردن هاى ناروا و ناروايان ؛ ثالثاً – با اجتناب ورزيدن از همراهى كردن با ناسپاسان و ژاژگويان در فحش و نفرين و ليچارى حواله دادن ها، بايد با سرلوحه قرار دادن سرودهء ماناى حكيم ناصرخسرو قباديانى، با خود به زمزمه نشيند: (من آنم که در پای خوكان نریزم مر این قیمتی دُرِّ لفظِ دَرِى را). تا بود چنين بود، تا باد چنين باد. 

بخش هفتم

٢٥ - در مذاكرات و صدور قطعنامه ها يا امضاء پيمان ها و موافقتنامه هاى دو جانبه يا چند جانبهء منطقه اى و بين المللى يا حتّى در تعاملات خصوصى يا توافقات بين دستگاهى در سطوح ملّى و ميهنى، قطعاً نه چنان است كه همهء خواسته ها و طلب ها تماماً بتواند قابل وصول و إستيفاء به شمار آيد، بلكه به تعبير دست اندركاران و سياست دانان، همين ميزان كه پنجاه پنجاه يا منفعت با درصدى بالاتر در قياس با ضرر، به دست آيد، أصحاب انصاف و معرفت، نه با (برد و باخت) ناميدن ها، بلكه با (برد، برد) خواندن توافقات و قراردادها، دستاوردهاى حاصل از آن را مثبت و قابل دفاع مى شمارند و عاملان و مباشران را مستحقّ تحسين و ثنا مى دانند. كما اينكه رهبرى نظام، بارها و بارها با وجود پنهان نگاه نداشتن نگرانى ها، امّا امضاء برجام توسّط مقامات ايران را به عنوان رهاوردى حاصل از عقل جمعى و تصميم نظام در آن مقطع يا مقطع كنونى به رسميّت شناختند و مشكور دانستن يا مأجور شمردنِ سعى و تلاشِ مباشران ماجرا را از نظر دور نداشتند. اينكه اينان كه خود را سينه چاكان ولايت مى شمارند چرا با كم گذاشتن ها يا زياده پنداشتن ها يا به افراط رفتن ها و تفريط گرائيدن ها ره به كژراهه مى روند، معلوم نيست درسِ اطاعت را در كدام مكتب يا از كدام مدرسه فرا گرفته اند؟ يا اجتهادات خويش را در به خوانش گرفتن تاريخ بر كدام پايه ها بنا نهاده اند؟.

٢٦ - شايد گمان دلواپسان، چنان است كه به زعم شان، ديگر حاضران در ميز مذاكره را به مثابهء چوب هايى خشك مى پندارند كه هر آنچه يك طرف بگويد ديگر حاضران نيز بى چون و چرا بايد با اجابت كردن ها به امضاء رسانند؟! اينان يا مذاكره را نمى دانند و اركان و آداب آن را نمى شناسند، يا آنچنان خود را قادر و يكتا و پهلوان پنبه و دانا مى شمارند كه ديگران را هيچ مى انگارند. اگر بنا بر نيل به همهء اهداف و مقاصد باشد، چه نياز است نشست ها و مذاكرات براى دستيابى به پاره اى منفعت ها ظهور به هم رسانَد؟. چه آنكه در اين هنگام، به جاى نشست و برخاست كردن ها و ردّ و بدل كردن صحبت و بيان ها يا شنيدن گپ و گفت ها، ميدان نبرد است كه كارها را به فرجام مى رساند. مگر ميز گپ و گفت و مذاكره، همسان و يكسان با ميدان جنگ مسلّحانه است كه از حيث داده ها و نتيجه، همسان و يكسان با يكديگر مورد ارزيابى قرار گيرد؟. چانه زنى ها در هر ميدان و معركه، آداب و مقتضيات مربوط به خود را مى طلبد. امّا (چه داند آنكه اشتر مى چراند؟!). البتّه اگر اينان تن دادنِ ايران به مذاكره را مانند پذيرش قطعنامه، نه تصميم نظام، كه حسب مورد، تحميل بر مقام رهبرى و حضرت امام بدانند، در اين هنگام، فهم و زبانِ مشتركى دست نمى دهد تا أصحاب و جناح ها صداها را به هم رسانند. اين يكى، آن را فاجر، و آن يكى، اين را فاسق مى شمارد. و با راه انداختن جنگهاى نعمتى و حيدرى، بلا و مصيبت را اين بار مع الأسف به نام دين و آئين و شريعت و مذهب بر سفرهء مردم مى نشاند. سناريوسازى هايى غم انگيز و پرماجرا، آن هم نه فقط در پرده هايى يكّه و يكپارچه، كه سريالى و دنباله دار و چند تكّه! اكنون همگان به تماشاى پرده هاى آن دلشادند. خدا به خير بگذراند.

٢٧ - اين قاعدهء من در آورده!، يعنى ارزيابى هاى جانبدارانه و متعفّن يا مُلوّث به عنصرهاى عنودانه و خصمانه و يكجانه گرايانه و از خود متشكّرانه و مستبدّانه در ايران معاصر و در نزاع هاى بى حاصل ميان جناح ها و جبهه ها قرار است با كدام مدل و با چه ترازو و معيار، به ارزيابى و اندازه گيرى در آيد تا معلوم شود كه دروغ مى بافد و كه راست مى گويد؟ يا روزى فرا رسد كه با راستى آزمايى شدن ها و جدا شدن سره ها از ناسره ها، باطل بر جاى خود نشيند؟ فقط بايد گفت قبل از وجدان آدميان يا ارزيابى تاريخ بى امان، فقط خداى دانا و توانا است كه مى داند.

٢٨ – اينكه چرا فردى را سزا است با تعيين نرخ كردن ها در ميانهء دعوا بتواند بگويد: (فلانى براى بارها و بارها نه فقط سزاوار عزل و استيضاح، كه براى بارها و بارها مستوجب تحمّل مجازات إعدام است؟)، امرى است عليحده كه نهادهاى ذيمدخل در قانون اساسى از مجلس شورا يا دستگاه قضا بايد پيش از رسيدن زخم ها به عمق ماجرا، راهكار آن را فراهم نمايند. راهكارى قانونمند كه أصول (٨٩ و ١١٠) قانون اساسى يا منشور و ميثاق متضمّن بيان آن است. اينكه چرا اينان كه بى صبرانه (حذف زودهنگام يا مرگ رقيب را در سر مى پرورانند!) با اين دست كردن ها و به آن دست سپردن ها، كارِ امروز به فردا مى گذارند؟، بابت اين موضوع هم شايد بتوان گفت: (به جز من و شما همراه با مردم دنيا، فقط خداى تبارك و تعالى است كه مى داند!!). امّا از اين باب نيز در حيرتم چرا كار به جايى مى رسد كه محاسن يك قوم و قبيله بايد به دمِ چنين بى تدبيران و درايت و فهم و حوصله بسته شود كه نه جايگاه خود را مى دانند نه سر از كار ملّت و مملكت در مى آورند؟! ايرادِ كار در كجا است؟ اين را نيز نمى دانم. 

بخش هشتم

٢٩ - مگر مى شود كارگزارى در قدّ و قوارهء (رئيس كميسيون امنيّت ملّى و سياست خارجى مجلس شوراى اسلامى) يك ملّت و مملكت بزرگى مانند ايران كه بايد هم امنيّت داخل را بداند هم سياست با خارج را بخواند!، ناخوانده و نادانسته يا عالمانه و عنودانه به اين ميزان از نقطهء هزيمت " إستدراج " نمايد كه به موجب اصل (٦٧) با وجود أداى سوگند بر صيانت و پاسدارى از قانون اساسى كه تنها معيار و منشور و ميثاق و عامل پيوند ميان دو جناح قدرت، يعنى ملّت و حاكميّت است، سخنانى بر لسان رانَد كه مرغان پر كنده را نه فقط به خنده وا دارد كه به حيرت نشاند؟!، و آن وقت كماكان به عنوان نماينده اى ناظر و بى طرف در نظارت ورزيدن بر كار دولت و حاكميّت بر بساطش بماند؟!. اين ديگر چه قرائت از (خلعت صلاحيّت) براى تداوم حضورِ عزيز كرده اى در خانهء ملّت و مملكت است كه كهنگى در آن راه نمى يابد يا پاره گى ها تار و پودِ چنان خلعت را در نمى نوردد؟. اين شيوه نيز، از نوآورى ها در كار سياست ورزى و كشوردارى يا مملكت گردانى است كه اين ناقصُ القلم را نشايد كه بيش از ميزان به مرثيه سرايى بپردازد. يا نكند اينان با عوضى گرفتن سوراخ دعا، بر جايى تكيه زده اند كه قاعدتاً شورشيانى از تبارِ القاعده و داعشيان در سه سال پيش از اين با حمله به مجلس سر بر آورده بودند تا بر آنجا نشينند؟! خدايا! قلم عفو بر جرائم اَعمال ما بكش. آمّين. خداى بزرگ به اين قماش از نابخردان و ژاژخواهان، اندكى عقل و شعور و دانش و معرفت، و به ما و شما علاوه بر دانش و بينش، به جاى آنان إقتدار و دولت براى إرائه هر چه بهتر خدمت به دين و دنياى خود و ملّت و مملكت عطا فرمايد. زيادتى دانش و افزونى بينش از چنان منقبتى والا برخوردار است كه خداى دانا از رسول گرامى اش (ص) مى خواهد تا هميشه و در همه جا به درگاه احديّت عرضه بدارد: (رَبِّ زِدْنِىْ عِلْماً ؛؛ خدايا بر دانشم بيفزا)،{طٰهٰ/١١٤}.

٣٠ - امّا اينكه عضوى از هيأت رئيسه مجلس در گفتگو با رسانه ملّى بگويد: (اگر الان استیضاح رئیس جمهور را در مجلس شروع کنیم، روند آن حدود ۲ ماه به طول مى انجامد كه ما را به ماه دهم سال می‌رساند. بعد از آن نیز معاون اول رئیس جمهور به مدت ۳ ماه رئیس دولت می‌شود و بعد از آن هم ما را به تعطیلات عید نوروز می‌رساند و اندکی بعد از آن نیز مهلت کار دولت تمام می‌شود. اگر استیضاح نتیجه‌ای داشت انجام می‌شد. بنابراین، اين ملاحظات، ما را در مجلس به این نتیجه رساند که استیضاح انجام نشود!!). اين عبارات، حامل اين پيام است كه با وجود فراهم بودن ابزارها از عِدّه و عُدّهء لازم براى استيضاح، امّا ناكافى بودن مدّت يا زمان، انجام آن را ناكافى براى اين كار نموده است! اينگونه إفاضات، منّتى نيست كه با گذاشتن آن بر سر ملّت و دولت و مملكت، بتواند نارسايى هاى أمور را به اصلاح كشانَد. آيا به زعم اينان، رهبرى نظام نيز، ممكن است بر همين سياق باشند كه اين تبار از سياست زدگان بر آن اند؟. استيضاح به مثابهء انجام يك عمل جرّاحى باز است كه با وجود دردآور بودن، امّا از آنجا كه علل و موجباتِ ناكارآمدى ها يا ناتوانى ها را بالعيان و آشكارا براى پيدا كردن بهترين راه براى درمان درد ها نمايان مى سازد، كارى است عقلانى و قانونمند و مطلوب و لازم كه حتّى اگر بيش از يك روز از موعد قانونى دولت نمانده باشد سزاوار است كه به انجام برسد. انجام اين كار، چه بسا بهتر مى تواند مصلحت ها و راه كارها را در انتخابات آتى براى تصميم گيرى هاى پر منفعت تر و كم ضررتر در اختيار ملّت و مملكت گذارد.

٣١ - برخى نام آشنايان كه همراهى شان با دولت مستقرّ، سالها است نمايان تر از دُمِ خروس به آشكارا هويدا است، ناگهان در چرخشى (١٨٠) درجه، چنان سينه چاك در دفاع از دولت و بقاى آن، فرياد به آسمان مى رسانند كه اقدام مجلس در استيضاح رئيس جمهور كه چه بسا ممكن است به عزل وى بيانجامد را از اين حيث كه باعث تحقّق يافتن نقشهء آمريكا در شكل گرفتن پروژهء به گفته ايشان: (دولتِ بى سر!)، مى گردد را مورد ملامت قرار داده اند. پروژه اى كه بنا به گفتهء ايشان با استعفاى نخست وزيرانى مانند سعد حريرى يا عادل عبدالمهدى، إدارهء أمور را در عراق و لبنان به بن بست كشاند. گويا اين آقا نمى داند چيدمان قدرت و ساختار نظام در ايران، متفاوت با آنى است كه عراق و لبنان بر آنند. مضافاً اينكه اين اقدام در بحرانى ترين دوران چهار دهه پيش ايران به سال ١٣٦٠ با عزل ابوالحسن بنى صدر به انجام رسيد، بدون آنكه در كوى ها و برزن ها و عرصه هاى نبرد آن روز ميادين و جبهه ها، به خاطر اين كار، دو بز در گلاويز شدن با هم شاخ به شاخ شده باشند. جالب آنكه در همان سال و به فاصله گذشت كمتر از يكماه، آقاى محمّد على رجائى پيش از آنكه پايان ماه نخست ناشى از تنفيذ حكم رياست جمهورى خود را ببيند با شرارات شروران به خيل شهيدان پيوست و بدون كمترين درنگ، با انجام انتخاباتى منسجم تر مقام رهبرى در مسند رياست جمهورى قرار گرفت. مگر مى شود با گذشت دهه ها از سپرى شدن عمر نظام و تربيت شدن نيروها و به ميدان آمدن عصرها و نسل ها، اكنون نتوان پر توان تر از سالهاى نخست دههء شصت، گفت و سرود: (آمريكا در فكر چيه؟ ايران پر از بهشتيه!). بنابراين، ترس از رخ نماياندنِ لولويى مترسك به نام (دولتِ بى سر!)، چنان خوف آور نيست كه بيم و هراس ناشى از آن باعث شود راهكار تعبيه شده در دو اصل (٨٩) و (١١٠) قانون اساسى براى اصلاح امور، به كنار گذاشته شود. مطابق با نصوص مندرج در قانون اساسى، مادام كه رأى مجلس شورا يا ديوان عالى كشور بر عدم كفايت سياسى و نا كارآمدى يا تخلّف رئيس جمهور از إيفاى راست و درست وظائف قانونى، قطعيّت نيابد، آيا مجالى دست مى دهد صحبت از عزل و إعدام عالى ترين مقام قانونى كشور به ميان آيد؟. دل ناخوش داشتن به وجودِ (دولتِ بى امير) يا (دولتِ بى سر!) نه چنان است كه به هر قيمت و دليل بايد دولتى ذليل بر سر كار بماند. اينكه حضرت امير (ع) فرموده است: (إنّهُ لا بُدَّ لِلنّاسِ مِن إميرٍ: بِرٍّ أوْ فاجِرٍ؛؛ جامعه ناگزير به داشتن فرمانروا و امير است، خواه نيكوكار باشد و خواه بدكار!)، جمله اى است حكمت آميز كه قطعاً درست است و درس آموز، امّا نه براى جامعه اى قانونمند و برخوردار از امنيّت و ثبات كه مى تواند با تمسّك به راهكارهاى قانونى و مسالمت آميز و آبرومند، اصلاح أمور را با استيضاح و توضيح خواستن از رئيس جمهور و پايبندى نشان دادن به نتائج يا خروجى و برون دادِ حاصل از آن در دستور كار خود قرار دهد و ملّت و مملكتى را از بهت و حيرت برهاند. آنگاه كه راهكار قانونى به نام استيضاح به انجام نرسد، هر تازه به سكّان نشسته يا تردامنى را اين امكان دست مى دهد كه گردنْ كلفت نمايد و صدا زمخت بسازد و با نشان دادنِ كليپى هم قدّ و اندازه با قامتى عَفِن و شخصيّتى نخراشيده و نتراشيده يا آلوده و متعفّن بسرايد: (رئيس جمهور مملكت، كليددار كاخ سفيد يا مهره گردانِ ارگانى جاسوس پرور به نام إم، آى، سيكس است!). در اين باب، قبلاً مرقومه اى ذيل عنوان: (پاسخ به چند پرسش با نظر به قاعده يا اصل إستصحاب) به نگارش در آمد كه قطعاً از نظرتان گذشت يا خواهيد گذراند. اگر كار با قرار گرفتن در مجراى قانونى مانند انجام استيضاح به فرجام نرسد، هر روز و هر ساعت، بايد به تماشا نشستن يا گوش فرا دادن به تُرّهاتى نارواتر و سخيف تر از آن را به انتظار نشست. گويا به پيروى از حكيم نظامى در مثنوى مخزن الأسرار بايد سرود: (هردم از این باغ بری میرسد نغزتر از نغزتری میرسد).

بخش نهم

٣٢ - چرا بايد كار به اينجا رسد كه دكتر مسعود پزشکیان با دارا بودن سابقهء وزارت و چندين سال سابقه نمايندگى و عهده دار بودن مسئوليّت نوّاب رئيسى اوّل در مجلس شوراى اسلامى، اينگونه زبان به سخن گشايد: (مدیریت ایران به دست یک قدرت مخفی است و حسن روحانی بعنوان رئیس جمهور باید آن را برای مردم افشا کند). و بيفزايد: (روحانی باید همه چیز را افشا کند و به مردم بگوید قدرت در حکومت در دست یک گروه پنهان است که مدیر واقعی کشور می باشد و قدرت را به دست دارد) و در خاتمه بگويد: (همه اعم از اصولگرا و اصلاح طلب در فساد و ناکارآمدی مقصرند و بازی “کی بود؟ كى بود؟ من نبودم!” جواب نخواهد داد. پاسخگویی به مشکلات مردم وظیفه کسانی است که در سایه حرکت می‌کنند و حضوری ثابت در تصمیم‌گیری‌ها دارند). يا بگويد: (اگر به جای حسن روحانی بودم، در اولین فرصت به مجلس می‌آمدم و همه چیز را به صورت شفاف بیان می‌کردم. تا همه بدانند کاری که خاتمی باید می کرد و نکرد وى بايد به سامان رسانَد). و بيفزايد: (الان دیگر چیزی برای واهمه وجود ندارد .همه چیز را مردم می دانند و هر روز شاهد فسادهای اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی هستند)، و نوميدانه بسرايد: (دیگر چیزی به نام ارزش در فرهنگ ایران باقی نمانده است!). آيا نبايد به اين اقارير وقعى نهاد كه اين متصدّى عالى و عهده دار مسئوليّت ها در دستگاههاى بزرگِ إجرائى مى گويد: (زمانی که من وزیر بهداشت بودم ۲۵ کانون در بهداشت و درمان تصمیم می‌گرفتند. من وزیر بودم اما اختیاراتم در دست ۲۵ واحد و سازمان و ارگان دیگر بود. بعد هم در نهایت من باید پاسخگو می‌بودم. در بقیه وزارتخانه‌ها هم همین وضع است. شما فکر می‌کنید فرهنگ را وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کنترل می‌کند؟ سازمان‌های مختلف در این زمینه نقش‌آفرینی می‌کنند اما وقتی می‌خواهند فحش بدهند تنها به وزارت ارشاد فحش می‌دهند!!).

٣٣ - با اين حساب، و با رسيدن كار به اينجا، اگر مصالح ملّى و مقتضيات مملكتى مانع كار نگردد، شايد اكنون مناسب ترين زمان براى اخذ توضيح و إستيضاح است تا بى پرده و آشكارا، معلوم و مبرهن شود گره كار كجاست كه اينگونه موضع گيرى ها و جبهه بندى ها قدرت بروز و ظهور مى يابد؟. آيا وقت آن فرا نرسيده است تا به اين شبههء مردم پاسخ دهند: (قدرت و اقتدار، كدام است؟ و پاسخگويى و مسئوليّت را چه نام است؟. مگر مى شود: قدرت باشد و مسئوليّت نباشد؟ يا مسئوليّت باشد امّا قدرت و اقتدار متناسب با آن در اختيار نباشد؟). چه بايد گفت: آنگاه كه بدخواه قديمى، در كسوت دوست و غمخوار رخ مى نمايد و همراه قديمى، صحبت از كدورت و نقار بر زبان مى راند؟! كدام، راست مى گويد و كدام، دروغ مى بافد؟. چرا همينكه گزمه، ماشه به دست گيرد، دزد نا به كار حساب به دستش مى آيد؟.

٣٤ - با تأمّلى اندك در سخنان جناب پزشكيان، اين نكته حاصل است كه دست اندازى هاى بيگانگان با تحريم هاى خارجى جاى خود، ناكارآمد بودن مقامات إجرايى جاى خود، امّا تعدّد و چند گانگى كانون هاى قدرت و تصميم گيرى و إجرا و نظارت را چه كار بايد كرد كه كارها را با عدم انجام يا رسيدن به نقطه نا فرجام مواجه مى سازد. برهانى است در علم فلسفه و كلام، موسوم به " برهان تَمانُع " يا " برهان تَوارُد " كه برهانى مشهور است. اين برهان مى خواهد بگويد " آنگاه كه قرار است آشپز دو تا باشد، آش يا شور از كار در مى آيد يا بى نمك و بى مزّه مى ماند كه به هر دو حالت، خوردن را نشايد ". تَمانُع، يعنى همديگر را از انجام كار بازداشتن. تَوارُد، يعنى در كار همديگر با سَرَك كشيدن ها و دست اندازى كردن ها وارد شدن و إيجاد اختلال نمودن. مگر مى شود دو يا چند إرادهء متفاوت و چه بسا متناقض با هم بر انجام كارى توافق نمايند و آنگاه همگان راضى و موفّق از ميدان به در آيند؟.

٣٥ - چنين است كه خداى يكتا با تأكيد به لزوم حاكميّت داشتن كانون فرماندهى واحد در إداره نظام هستى مى سرايد: (لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ؛؛ اگر در زمين و آسمان خدايانى جز خداى يكتا مى‌بود، هر دوى آنها تباه مى‌شد و نظام جهان به هم مى خورد. پس اللّه، پروردگار عرش، از هر چه نا آگاهان به وصفش گويند منزه است)،{أنبياء/٢٢}. خسران بارتر آنجا رخ مى نماياند كه حق تعالى مى فرمايد: (مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ؛؛خدا هيچ فرزندى ندارد و هيچ خدايى با او نيست. اگر چنين مى‌بود، هر خدايى با آفريدگان خود به يك سو مى‌كشيد و بر يكديگر برترى مى‌جستند(و جهان هستی را به تباهی مى كشاندند). خدا از آن گونه كه جاهلان به وصف مى پردازند، منزه است){مؤمنون/٩١}. نظر به آيات شريفه، آنگاه كه تعدّد و چندگانگى إراده ها در كانون قدرت خدايى، جهان هستى را به نيستى مى كشاند، چگونه ممكن است وجود اين همه كانون ها در زمين كه ضدّ و نِدّ و رقيب همديگرند با هم به وحدت رسند تا بتوانند با تدبير و درايتى عالى و مثال زدنى، ادارهء أمور دين و دنياى ملّت و مملكت را به فرجام رسانند؟. 

بخش دهم

٣٦ - صلح و سازش نه چنان است كه هميشه يا در همه جا از حيث داده و نتيجه، همسان و يكسان با تسليم و ذلّت به شمار آيد تا ديگران را وا بدارد با تخطئه دانستن أساس صلح، انجام آن را به زعم و گمان شان خلاف عقلانيّت و شريعت بپندارند. صلح به وقت صلح يا جنگ به وقت جنگ، خطّ مشئِى است كه جملهء مصلحان برآنند. رمان معروف لئون تولستوى كه با نام زيباى (جنگ و صلح)، زينت بخش ديباچه عاقلان است، زيبايى و كارآيى هر كدام از واژگان را با تصوير كشيدن ها به تماشا مى گذارد. بنابراين، نه فقط جنگ كه در جاى خود، كارى مقدّس است امّا مگر مى توان كتمان كرد پديدهء صلح را كه اين نيز در جاى خود، كارى بس بزرگتر و با ارزشتر است؟.

٣٧ - خِرَدمندانِ جهان مى دانند هزينه اى كه أصحاب تدبير و درايت با گام نهادن در ميدان نبرد بر خود هموار مى سازند در قياس و تطبيق نه چنان است كه در ميز مذاكره براى دستيابى به صلح بر جان مى خرند. هزينه هاى روحى و شخصيّتى بابت قبول پيشنهاد مذاكره يا درخواست صلح و يا آتش بس و ترك مخاصمه به مراتب سنگين تر و كمرشكن تر از پوشيدن لباس رزم براى جنگيدن در ميادين نبرد است. كارى سترگ كه رسول خدا (ص) در حُديبيه، حسن مجتبى (ع) در كوفه، و در ايران معاصر، امام (ره) با پذيرش قطعنامه به انجام رساند. تدبير در اين وادى، صد چندان ظريف تر از تدبير در آن ميدان است. گر چه كمترْ مردِ ميدان را اين توان دست مى دهد در مواجهه با سختى ها به تلويح يا إشاره، صحبت از صلح به ميان آورَد، امّا نه چنان است كه هر كس را رسد پيرامون موضوع با قلم فرسايى كردن هاى بى جا يا بر زبان راندن مطالب نا روا، عرصه را بر تصميم گيرانِ آگاه، تنگ و تاريك نمايد.

٣٨ - در خبرها آمده است: (الفَرارُ مِمّا لا يُطاقُ مِن سُنَنِ الأنبياء ؛؛ گريزاندنِ خود يا اجتماع از زير بارِ فشارهايى كه بس سنگين است و طاقت فرسا، منبعث از روش و منش انبياء (ع) است كه در ميان ملّت ها به يادگار مانده است). آن قماش از چوب هاى هر دو سر طلا، شايد نتوانند درك كنند چه بسا ممكن است در عالم سياست،: (ميان عاشق و معشوق، رمزى باشد) كه اشتر چرانانى مانند عَمْرو يا زيد را نرسد شَطرى از بوهاى آن را با شامّه معيوب خويش استشمام نمايد. اينكه در اين وادى وا نفسا، معشوق، كدام است؟ يا عاشق را چه نام است؟، فقط بايد همنوا با حافظ لسان الغيب خواند: (سخن سربسته گفتی با حریفان خدا را زین معمّا پرده بردار!)، يا همنوا با مولانا در مثنوى والامقام بايد سرود: (شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر). 

بخش يازدهم

٣٩ – اينكه مقدّمه قانون اساسى، ذيل عنوان : (شیوه حکومت در اسلام)، مى نگارد: (حکومت از دیدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتی و سلطه‌گری فردی یا گروهی نیست، بلکه تبلور آرمان سیاسی ملتی هم کیش و هم فکر است که به خود سازمان می‌دهد تا در روند تحول فکری و عقیدتی راه خود را به سوی هدف نهایی (حرکت به سوى الله) بگشاید). يا اصل (٥٦) همين قانون، ذيل عنوان: (حق حاکمیت ملّت و قوای ناشی از آن)، مى افزايد: (حاکمیت‏ مطلق‏ بر جهان‏ و انسان‏ از آن‏ خداست‏ و هم‏ او،انسان‏ را بر سرنوشت‏ اجتماعی‏ خویش‏ حاکم‏ ساخته‏ است)، ‏قطعاً اينكه، ملّت و مملكتى بخواهد با ملحوظ داشتن منافع و مصلحت خود، در صلح باشد يا در جنگ به سر رسانَد، يكى از بارزترين مصاديق و موضوعات ناظر به (حقّ حاكميّت ملّت در تعيين سرنوشت خويش است) كه متن و مقدّمهء قانون اساسى نيز، بر درستى آن پاى مى فشارد. البتّه، در يك كشور قانونمند، إعمال هر يك از حقوق يا وظائف كه قانونگذار اساسى، وجود آن را براى ملّت و مملكت به رسميّت شناخته باشد، راهكارهاى مخصوص به خود را دارد. چنين است كه ذيل اصل (٥٦) مى افزايد: (هیچکس‏ نمی‏ تواند این‏ حق‏ الهی‏ را از انسان‏ سلب‏ کند یا در خدمت‏ منافع فرد یا گروهی‏ خاص‏ قرار دهد و ملت‏ این‏ حق‏ خداداد را از طرقی‏ که‏ در اصول‏ بعد می‏ آید اعمال‏ می‏ کند). پر واضح است يكى از راهها كه ملّت مى تواند با قانون گزاردن إرادهء خويش را در مسأله اى از مسائل، به جاى واگذاردن اين كار به نمايندگان خود در مجلس شورا، خود، مستقيماً به تجلّى و ظهور رساند، راهكارى است كه بستر آن را اصل (٥٩) قانون اساسى به همراه قانون عادى و موسوم به: (قانون همه پرسى در نظام جمهورى اسلامى) با عبارات زير مورد پيش بينى قرار داده است. به موجب اين اصل: (در مسائل‏ بسیار مهم‏ اقتصادی‏، سیاسی‏، اجتماعی‏ و فرهنگی‏ ممکن‏ است‏ اِعمال‏ قوه‏ مقننه {يعنى قانونگذارى كردن}‏از راه‏ همه‏ پرسی‏ و مراجعه‏ مستقیم‏ به‏ آراءمردم‏ صورت‏ گیرد. در خواست‏ مراجعه‏ به‏ آراء عمومی‏ باید به‏ تصویب‏ دو سوم‏ مجموع‏ نمایندگان‏ مجلس‏ برسد). در اين طريق از قانونگذارى، مسأله اى مهمّ از مسائل مربوط به أمور جامعه با انجام كارشناسى هاى لازم، در قالب دو مقولهء قبول و ردّ يا همان واژگان سادهء (آرى) يا (نه) به ملّت عرضه مى شود. ملّت نيز با حضور در پاى صندوق ها آراى خود را به يكى از دو گزارهء بالا اعلام مى دارد. آنچه در رفراندوم ها يا همه پرسى ها از صندوق ها بيرون مى آيد به مثابهء قانونى كه در مجلس به تصويب مى رسد داراى آثار اجرائى مى باشد. ناگفته پيدا است پس از طىّ تشريفات، يعنى انجام همه پرسى ها و به موجب بند (٥) اصل (١١٠) قانون اساسى: " اعلام‏ جنگ‏ و صلح‏ و بسیج‏ نیروها‏. "، از جمله وظائف و اختيارات رهبرى نظام است كه معنا مى يابد.

٤٠ - بديهى است آگاه شدن ملّت از حقوق اساسى و بنيادى خود، منوط به آن است كه سرفصل هاى آن هر از گاه از طريق تريبون هاى رسمى و رسانه هاى جمعى، مورد بازخوانى قرار گيرد تا ملّت بداند در كجاى كار قرار دارد. چه آنكه أصحاب معرفت بارها گفته اند و سروده اند: (حكومت بر مردم دانا يا بر ملّت آگاه، هنر است).

٤١ - اين آگاهى ها را رئيس جمهور ملّت كه به موجب سه اصل (١١٣، ١١٥ و ١٧٧) قانون اساسى، پس از رهبرى نظام، عالى ترين مقام رسمى كشور، رئيس قوّه مجريه ، مسئول اجراى قانون اساسى، رئيس شوراى عالى امنيّت ملّى و از بارزترين مصاديق (رجال مذهبی‏ و سیاسی) و قاعدتاً (مؤمن و معتقد به‏ مبانی‏ جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏ و مذهب‏ رسمی‏ کشور) است به سمع ملّت نرساند، پس چه كس را سزا است كه بايد برساند؟. هرگاه اينگونه مطالب تاريخى پيرامون جنگ و صلح را چنين مقام عالى كه به موجب قانون اساسى و به تعبير مقام رهبرى با عهده دار بودن مسئوليّت عالى اداره أمور كشور در وسط ميدان خدمت ايستاده است، بر زبان براند آيا به جاى تلاش براى تحقيق و بررسى و علّت يابى مبنى بر اينكه چرا چنان مطالب را با نگاه به تاريخ و أوضاع و أحوال اجتماعى و سياسى و اقتصادى و فرهنگى يا ديگر مراتب و شئون زندگانى بر آمده از آن در جلسهء رسمي و كارى هيأت دولت به سمع ملّت مى رساند، بايد در معرض هجمه ها از سَبّ و لعن و فحش و اهانت و ناسزا قرار بگيرد؟!.

٤٢ - اين قلم با آنكه بنا ندارد در مقام دفاع از رئيس جمهور بر آيد – كه در فراوانْ جاها قابل دفاع به شمار نمى آيد -، امّا با ياد آور شدن خاطره اى، خود را ناگزير به آن ديد كه با در آمدن از درِ انصاف، دفاع در اين مورد به خصوص را از جناب دكتر روحانى دريغ ندارد. آن خاطره، ناظر به دفاعى است هوشمندانه و منصفانه كه جناب دكتر محمّد خوش چهره [فعـال سياسى و استاد دانشگاه در دانش اقتصاد] به مناسبتى از يكى از نامزدهاى انتخابات رياست جمهورى به سال ٨٤ يا ٨٨ به عمل آورد. آن دفاع از آن حيث، در جاى خود، نه فقط لازم بود و توأم با معرفت و همراه با نَصفت و عدالت، كه تأثير گذار بود و با خاصيّت.

٤٣ - قرآن به ما مى آموزد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ ؛؛ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، به عدالت فرمانروا باشيد و براى خدا شهادت دهيد، هر چند به زيان خود يا پدر و مادر يا خويشاوندان شما بوده باشد)،{نساء/١٣٥}. شايد چنين دفاع ها، هزينه هايى هم در پى داشته باشد. امّا چه بايد كرد؟ يا چه بايد گفت، آنگاه كه قرآن، اينگونه صريح و بى پرده و محابا آدم را به نطق وا مى دارد. 

بخش دوازدهم

٤٤ - جنگ و صلح، دو روى يك سكّه اند. گاه منفعتى ممكن است به صلح دست دهد كه كسرى از آن را شايد نتوان در جنگ به دست آورد. در دفاع از ارزش ها يا صيانت نمودن از آنها، صلح، همان ميزان مشروع است كه جنگ، مشروع است. جنگ را همان خدايى تشريع نمود كه صلح را تجويز فرمود. بنابراين، شايد به روزگارى، زعيمى كاركشته و گرم و سردِ حوادث چشيده با به ترازو نهادن هزينه و فائده، يا براى زدودن و فروخواباندنِ زيان هاى منبعث از جهل جاهلانه و تعصّباتِ نابخردانه يا به جادّه اعتدال آوردن إفراط گران و تفريط پيشه گان بى منطق و برنامه، ناگزير شود نرمش قهرمانانهء امام مجتبى حسن (ع) را متناسب با أوضاع زمانه و با در نظر گرفتن جميع جهات منافع و مصالح با شكوهمندى هايى ديگر و با قرائتى نوين و امروزى تر به نمايش گزارَد. چرا بايد به بهانه انتقام گرفتن ها از جناح ها و رقيبان يا تشفّى خاطر كردن ها و دل هم مسلكان را به دست آوردن ها، و با سردادن شعارها و غوغاسالارى كردن ها، راهها را بست و نه فقط خود، كه زعماى ممالك و ملّت ها را در تصميم گيرى ها با نشاندن به بن بست ها به درد سر انداخت؟.

٤٥ – اينكه آيا تمايل به انجام مذاكره براى دستيابى به صلح و ترك مخاصمه به ميدانى بدل خواهد شد تا ديگران بتوانند ديكته هاى پيدا و پنهان شان را بر اين و آن تحميل نمايند؟ يا ديگران از أجانب و بيگانگان در اندازه و قامتى نيستند كه اهل مذاكره باشند؟ يا آداب مذاكره بدانند؟ يا با انجام مذاكره و دستيابى به راه چاره، بر عهد و پيمان شان استوار بمانند؟ يا در داخل كشور، آنانى به جاى تداوم بخشيدن به نبرد و مقابله، تن به مذاكره براى انتقال دادن خويش به وادى ترك مخاصمه مى دهند تا بتوانند خود را از مسئوليّت پاسخگويى به أفكار عمومى مثلاً طىّ دوران كوتاه يا بلندِ حكمرانى و مملكت دارى برهانند؟ يا اصلاً و اساساً آنگاه كه ملّت و مملكتى از حيث برخوردار بودن از خودكفائى، خود اتّكائى و استقلال همه جانبه در اقتصاد و فرهنگ و صنعت و سياست و آرامش و امنيّت و ديگر مظاهر زندگانى در نعمت و فراوانى و ارزانى روزگار مى گذرانَد، چه نيازى دارد با دادن آدرس ناصواب يا سپردن امتياز غلط به بيگانه و اجانب در صدد مذاكره و سازش با آنان برآيد؟ يا چرا بايد دولتى قدرتمند، خود را ناگزير بيابد براى دستيابى به " هيچ "، با دولتى متزلزل و رو به زوال و امّا به ظاهر زورمند و توانمند، پاى ميز مذاكره نشيند؟ يا مثلاً چه بسا ممكن است زمان، از حيث مورد استفادهء ناروا گرفتن توسّط أجانب، زمان مناسب براى طرح و بيان چنين موضوعات و مطالب نبوده باشد؟ يا با وجود احتياطات و ديگر شبهات و احتمالاتِ مانند آن، چرا بايد آدم زيرك با گام برداشتن به سوى ميز مذاكره، راه به اشتباه بپيمايد؟ و وجود ديگر مباحثى مانند آن، مسائلى است بنيادى و اساسى كه اين قلم، خود را در اندازه اى نمى يابد پيرامون راست و ناراست دانستن اين گمانه ها داد سخن دهد يا به قضاوت نشيند. 

بخش سيزدهم

٤٦ – با آنكه متن نوشتار طىّ روزهاى منتهى به چهارشنبه ٣٠ مهر ٩٩ آغاز و در آن روز به إتمام رسيد، امّا اكنون كه هنگام انتشار است، خاتمه را با مرورى كوتاه بر سخنان رهبرى معظّم تا آنجا كه مربوط يا روشنگر بخش هايى از اين نوشتار طولانى باشد به پايان مى رساند. رهبرى معظّم در ديدار با اعضاى " ستاد ملّى مبارزه با كرونا "، با نظر به بد اخلاقى هايى كه بعضاً افراد صاحب سِمَت و بعضاً ورشكستگان سياسى يا أصحاب و يارانِ زردْ مسلك در عرصهء جرائد و مطبوعات، ناروايى هايى را خطاب به رئيس جمهور مملكت نه فقط بر كاغذها نگاشتند كه در محفل ها نيز بر زبان ها رانده اند و مى رانند، بزرگوارانه با نهيب زدن به آنها، جانب اخلاق و نصيحت و كفّهء اعتدال و نَصفت را گرفتند و در خلال بيانات شان اظهار داشتند: (اگر چه در میان این برادران، افراد خوبی هم هستند، اما این کار غلط بود و این موضوع را بطور صریح اعلام می‌کنم. هتک حرمت در میان مردم حرام است و نسبت به مسئولان، بیشتر، بخصوص در میان مسئولان بالای کشور. ممکن است انتقاد درستی داشته باشید، انتقاد کنید اشکالی ندارد، اما انتقاد با اهانت و هتک حرمت متفاوت است. اینگونه رفتارها و هتک حرمت، روش امریکایی‌ها است که در مناظره ها و کارهای مطبوعاتی، خود را در دنیا رسوا کرده‌اند تا جایی که یک شخصیت برجسته سیاسی آنها می گوید، دنیا با هراس و تحقیر به ما نگاه می‌کند. روش ما اسلامی و قرآنی است، یعنی انتقاد بیان می شود اما هتک حرمت انجام نمی گیرد. باید حرمت رؤسای سه قوه و مسئولان کشور که در عرصه خدمت رسانی به مردم هستند، حفظ شود).

٤٧ - نا گفته نماند هفته ها قبل از عتاب رئيس كميسيون امنيّت ملّى و سياست خارجى مجلس شورا به رئيس جمهور كه آشكارا اعلام داشته بود: (جناب روحانی! اگر برای توجیه مذاکره با دشمن، علّتِ صلح امام حسن بامعاویه را خواست اکثر مردم از امام ذکر میکنید! امروز اکثریت قاطع ملت ایران به کمتر از عزل و مجازات شما راضی نمی‌شوند؛ با منطق شما، رهبر انقلاب باید دستور دهند هزار بار شما را اعدام کنند تا دل مردم عزیز راضی شود!)، نماينده اى ديگر در جلسه رأى اعتماد به وزير پيشنهادى براى وزارت صنعت، معدن و تجارت، إفاضه فرمود: (آقای رییس جمهور که خودت را مخفی کردی! آیا می‌دانی مردم چه می‌گویند؟ می‌گویند خدا روحانی را لعنت کند!). اين آقا كه نمايندگى مردم يكى از شهرها از استان خراسان رضوى (ع) را در مجلس شورا بر عهده دارد در واكنش به سخنان رهبرى، با بيان اين مطلب مبنى بر اينكه: (رهبرى مصداقى براى توهين تعيين نكرده اند! حال اينكه حرف در مصداق است که چه کلامی هتک حرمت محسوب می‌شود یا نمی شود!. بنابراين، توییت خود به روحانی را توهین نمی دانم!)، إبراز فرمودند: (ان‌شاالله همه با هم تمرین کنیم تا احترام یکدیگر را نگه داریم!).

٤٨ - از رَطْب و يابس بافى هاى ديگر ياوه سرايان همقطار و همراه چيزى نمى نگارم كه تريبون ها در اينجاها و آنجاها و در محافل و ميتينگ ها و حتّى در خانه ها و در شب نشينى ها چنان بهت آور و تهوّع زا است كه قلم را شرم مى آيد با بازنويسى كردن حجم انبوه و بى شمار ناشنيدنى ها به انتشار آنها مبادرت ورزد. اين قماش از تريبونداران، طىّ سالها و با عبور دادن خود و اجتماع از دالانِ دهه ها، اخلاق اجتماعِ امروز ايران را به چنان جايگاهى از قهقرا رساندند كه إهانت روا داشتن به شخص رئيس جمهور را " فضيلت " و بيان پاره اى حتّى خدمات يا سجاياى وى را " رذيلت " مى شمارند!. رذيله اى هماهنگ و منسجم عليه رؤساى دولت ها، آن نه فقط هم اكنون كه سالها و دهه ها است سخت به آن مشغولند. كسى اگر باور ندارد ترازِ اخلاق اجتماع ناظر به حوزه كارگزارى و مملكت دارى يا مربوط به دانش با ارزش (قدرت، سياست، دولت و حكومت) در كدام پلّه هاى صعود و تعالِى يا سقوط و ورشكستگى قرار دارد؟، گامى گذرا در كوى و برزن ها به شهرها و روستاها گذارد يا در يكى از مناسبت ها يا محافل و مجالس آئينى حضور به هم رساند تا با شنيدن حرف ها و سخن ها و با تأمّل ورزيدن در داده ها و تحليل ها آشكارا بتواند فرهنگ و آداب اجتماع را در تابلويى يكجا و ايران نما به تماشا نشيند.

بخش چهاردهم

٤٩ - امّا بشنويد از بازيگر ناشى و ناكاربلدِ اصلى ماجرا كه گويا در پى استماع سخنان رهبرى معظّم به خود قبولاند با صدور و انتشار توبه نامه اى كوتاه چنين إنشاء نمايد: (بسمه تعالی؛ تبعیت از فرامین الهی رهبر عزیز و ولی امرم را از اوجب واجبات میدانم و تمام آبرو، هستی، و وجود خود را در اطاعت اوامرش تقدیم میدارم. و در چارچوب تکالیف قانونی خود و تدابیر معظم له لحظه ای از احقاق حقوق مردم شریف غفلت نخواهم کرد).

٥٠ - اينكه آيا توبه نامه اى با چنان مضامين، پاسخى است درخور و شنيدنى به اقدامى نا بهنجار و خلاف مصالح ملّى و مملكتى كه بتواند پيشقراول و پيشاهنگِ " امنيّت ملّى و سياست خارجىِ مجلس شورا " در كهن مرز و بوم ايران با فرهنگ و اسلام را برائت ببخشد؟ و آيا با نگاه به سابقه و لاحقه در بيان چنان اظهارات نسنجيده تا انتشار دادن اين چنين متنى رمز آلود از توبه نامه، كه هرگز و هيچگاه كمترين نشانى از عذرخواستن ها و ندامت ورزيدن ها را در خود انعكاس نمى دهد، از چنان وزنه اى برخوردار است كه ناكاربلدِ ماجرا را براى ادامهء كارها و احتمالاً در به آتش كشاندن پرچم ها كماكان سرِ پا نگاه بدارد يا بايد به كنارش گذارد؟، موضوعى است كه مصالح دانان و سخن شناسان در مقام داورى بر خواهند آمد. سعدى عليه الرّحمه چه نيكو و متناسب با موضوع سروده است: (سعديا! گر چه سخندان و مصالح گوئى به عمل كار بر آيد به سخندانى نيست!).

٥١ - در اينكه بازيگر ماجرا هنوز ندانسته است (حُسن و قُبحِ) پديده ها از انديشه ها و گفتارها و نوشتارها و كردارها و رفتارها و اخلاق ها و ديگر فراز و فرودها و كلام و سكوت ها و قيام و قعودها در شريعت اسلام و به ويژه در مكتبِ خِرَد محور و عدل گسترِ تشيّع، (ذاتى و عقلى) است نه (شرعى و قراردادى). يعنى پديده هاى شمارش شده و ديگر مواردِ مانند آنها در ذات و صفات خود از چنان زشتى ها و زيبائى هائى برخوردار است كه عقل آدمى، اغلب بدون نياز به تذكّر ديگرى يا خطاب وحيانى، قادر است با درك مظاهر آنها به انجامش رسانَد يا براى هميشه و در همه جا تركش نمايد. امّا اين بزرگوار مادام كه خطابِ عتاب آلودِ مقام معظّم رهبرى را متوجّهء خود ندانست، نتوانست تشخيص دهد چه دسته گلى از اخلاق توأم با ديانت و سياست را به آب انداخته است؟.

٥٢ - اينان، هميشه و هر جا خود را بر حقّ مى پندارند و غير خود را در ورطهء اشتباه مى بينند. اينان، از آنجا كه خود را در اظهارات و اعلام مواضع كردن ها " مُصِيب " يا بر صواب مى دانند لذا به خود حق مى دهند تا چنان بى پرده و محابا زبان به گفتار گشايند. و از آنجا كه ديگران را تماماً " مُخْطِى"، يا بر خطا و در وادى اشتباه مى شمارند لذا از دادن هيچگونه نسبت هاى ناروا به آنها بيمى به دل راه نمى دهند. بهتان مى زنند، إفترا مى بندند، تهمت روا مى دارند، هياهو به راه مى اندازند و از دروغ بافتن ها و نشر أكاذيب كردن ها واهمه اى ندارند. اينكه با چنين رفتارها كدام مدل از آداب و اخلاق را در متن اجتماع از خود به جاى مى گذارند؟ يا خود را به چنان هيمنه اى كاذب و خود بافته مستطهر و پايدار مى يابند كه نتوانند پذيرش هيچگونه مسئوليّتى را متوجّه خويش نمايند؟ مسائلى است معضل و لاينحلّ كه امروزِ ايران را در يافتن پاسخ با مشكلى اساسى گرفتار كرده اند.

٥٣ – آيا مى توان به او يا ديگر بازيگرانى مانند وى اعتماد كرد كه فردا و فرداها خبط و خطايى بزرگتر از اينها را با به ثبت رساندن در (كتاب گينس) يا در (كتابُ الأوائل) به نام خود، به ظهور نرسانند؟!. چنين است كه اين شمار از بازيگران در كانون قدرت و حكومت بايد با به حاشيه رفتن ها و با نگاه توأم با ترديد و احتمال داشتن ها نسبت به آنها در معرض ارزيابى قرار بگيرند.

بخش پانزدهم و پايانى

٥٤ - آنچه در اين مرقومه خاصّه راجع به (جنگ و صلح) به نگارش در آمد، ناظر به مفاهيم يا كليات است كه گشت و گذارِ كشكول وار در تاريخ يا با به تماشا نشستن وقايع ايّام، نگاه آدميان را به خود معطوف مى دارد، نه بيان موضوعات و مصاديق كه مثلاً جنگ را چه هنگام است؟ يا صلح را زمان و موعد، كدام است؟ كارى سخت كه قياس كردن ها و انطباق و تطبيق دادن ها ميان مصاديق عينى با مفاهيم كلّى در سطح كلان بر عهدهء آگاهان از تصميم گيران در هر مملكت و نظام است.

٥٥ – امّا اين نكته را هنوز نتوانست پاسخ بيابد چرا در منشور نظام كه رئيس جمهور را عالى ترين مقام رسمي كشور، پس از مقام معظّم رهبرى مى شمارد، سالها و دهه ها است كه انديشه و جبهه اى بنا دارد وى را با قرار گرفتن يا قرار دادن برابر محكمات نظام، جدا و مستثناء از شريعت و اسلام بشمارد؟. آنگاه هر آنچه از بند ناف ها تا به حلقوم و حنجره ها با خود به همراه دارد چون رودى خروشان، عليه وى و انديشه هايش با بر قلم نگاشتن ها يا بر زبان و دهان جارى نمودن ها به انتشارش رساند؟. اين دوئيّت سازى ها و دوگانه پرورى ها را اين قلم نمى داند كه از كدام مكتب فكرى يا مشرب انديشه اى، نشأت و سرچشمه گرفته است و مى گيرد؟. در كتاب ها خوانده است كه ميان دو پديدهء: (دين و دولت) يا هماهنگى حاكم است يا ناهماهنگى جريان مى يابد. امّا چرا و چگونه ميان دو پديدهء: (دولت و حكومت) در قلمرو يك ملّت و مملكت و زير چتر يك پرچم و يك قانون اساسى و مشرب، دوئيّت و دوگانگى شكل مى گيرد به گونه اى كه جمعى را به طرفدارى يكى، عليه ديگرى مى شورانَد را نمى داند. كاش، يكى به اين كمترين مى فهماند آبشخور اين نشخوار كجاست؟ كه بتواند با آگاه شدن به آن آرام بگيرد.

٥٦ – آدم كه پا به سن مى گذارد، تمام توان و قدرتِ وى از أعضاء و جوارح رخت بر مى بندد و با اجتماع و تمركز يافتن در فكّ ها و چانه هاى مبارك! هنرها مى آفريند و در انعكاس دادن با زبان و اگر توانى باشد با نوك قلم به تماشا مى گذارد و ديگران را به ديدن ها و شنيدن ها فرا مى خواند. بلا نسبتِ شما بزرگواران كه خداوندانِ قلم و سخن و بيانيد، و سخن جز به قاعده نمى گوئيد، امّا اين كمترين، خود را مستثناء و جدا از اين قاعده و قانون نمى شمارد. چنين است كه از سر ناچارى يا با بر آمدن از درِ خيرخواهى، همنوا با حجّة الحقّ انورى ابيوردى – قصيده سراى عهد سلجوقى در قرن ششم هجرى - با خود به زمزمه مى نشيند و ترنّم كنان مى نوازد: (جائى كه من نشينم، بيكار كِى نشينم؟ يا خطّكى نويسم يا بيتكى تراشم!). امّا در اينكه تواند يا توانسته باشد با (تراش دادنِ سخن)، مطالب آن را با قانونمند نمودن، مطبوعِ طبع مشكل پسندان بسازد؟ كارى است سخت كه اين قلم، عاجزانه إقرار دارد از توان آن بر نمى آيد. چنين است كه رهنمودهاى هنرمندان و سخن شناسان را با ديدهء منّت به جان مى خرد و بر سر مى نهد.

٥٧ – كلامِ آخر اينكه، با نگاه به سوابق ماجرا، كارى بعيد است كه أصحاب إعتدال و إنصاف، إمضاء سند برجام و صدورِ قطعنامه ٢٢٣١ شوراى امنيّت سازمان ملل متّحد يا ديگر حوادث مربوط به آن را با قطع نظر از پاره اى كاستى ها يا دست اندازى هاى ملغمه اى بدنام به نام دونالد ترامپ، آنگونه بر ضرر ايران بدانند كه براى فرار از قبول مسئوليّت برابر عصرها و نسل ها يا قبولاندن رهاورد حاصل از آن به شهروندان و جامعه، دولتمردان و دست اندركاران شان به ناچار بايد تحريف تاريخ اسلام را دستمايه كارشان نمايند. يا فشارهاى ناشى از تحريم ها را بهانه سازند و براى برون رفت از بن بست ها و انسداد در كارها، صلح و مذاكره را چاره كار بدانند. شايد در كنار اين شمار از پيش فرض ها قطعاً يا چه بسا موضوع، چيزى ديگر يا مهمتر از آن باشد كه بخواهد به تصوّر در آيد. شما بر كدام باوريد؟

موفّق باشيد. يكشنبه ٤ آبان ١٣٩٩.

برچسب ها
تحلیل تاریخ
#نظرات خوانندگان
ارسال نظر جدید
ثبت نظر جدید
ایمیل منتشر نخواهد شد
Captcha reload