گروه مقاله مقالات | تاریخ انتشار 26 خرداد, 1400 | نظرات 0 نظر

لزوم حضور در میدان انتخابات

پردهٔ بیست و یکم – لزوم حضور در میدان انتخابات      بخش اوّل – ضرورت وقت شناسی!   حافظ لسان الغیب در غزل (۴۷۳) کلیات دیوانش می سراید:   (وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی * حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی)  این قلم که از عنفوان جوانی،

پردهٔ بیست و یکم – لزوم حضور در میدان انتخابات 
 
 
بخش اوّل – ضرورت وقت شناسی!

 

حافظ لسان الغیب در غزل (۴۷۳) کلیات دیوانش می سراید:  
(وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی * حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی) 
این قلم که از عنفوان جوانی، خود را به قدر توان و‌امکان با تماشا کردن فرازها و فرودها در اجتماع می بیند و در کمتر مسائلی بود که به سهم خود اتّخاذ موضع نکرده باشد، اکنون با نگاه به گذشته، هیچ عرصه ای را با همهٔ تنگ نظری هایی که به بار می آورند، پر ثمرتر از حضور در پای صندوق های آراء نمی یابد یا تأثیرگذارتر نمی شمارد.  
اکنون با پشت سر گذراندن دهه ها عمر می پذیرد صندوقهای آراء، نه الآن بلکه در همهٔ زمان ها و در همهٔ جاها تنها آوردگاهی است که با حضور یافتن تمام یا اکثریّت قاطع از واجدان شرائط به پای آنها می تواند قدرت ها را مهار، خودکامی ها را کاهش و نشاط و امید را به عرصهٔ اجتماع ارزانی بدارد.  
این میزان فائده،‌ حتّی با اعتراض کردن ها که با مدلی معقول از نافرمانی مدنی و صد البتّه با آمدن به پای صندوق های آراء به تماشا در می آید، با تحمّل کمترین میزان هزینه ها می تواند به دست آید.  
هرگاه اکثریّت قریب به اتّفاق از جمعیّت بزرگِ ۶۰ میلیون افراد واجد شرائط، با قدم زدن در روزی بهاری به مانند صبح و ظهر و شام جمعه ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ خود را به پای صندوق رسانند و از میان (۷) نامزد، آنی را که اگر سود نرساند، اقلّ آنکه کمترین میزان زیان و‌خسران را به دین و دنیای یک ملّت و‌مملکت تحمیل نماید به ریاست جمهوری برگزینند، به باور شما همین میزان از بازدارندگی ها در ضرر رسانی ها، فائدهٔ کمی است که باید با قهر کردن ها از صندوق های آراء، خود را در شمار مقصّران این حادثهٔ زیانبار بشمارند؟!.    
با نگاه به تاریخ،‌ قیام توّابین در پی تراژدی عاشورا، که چه بسا آثار مثبت و إیجابی چندانی به بار نیاورد، زمانی به وقوع پیوست که مردان جنگی عراق، آنگاه که لازم بود به میدان نیامدند تا با حلقه زدن گرد محور حسین بن علی (ع) که خود با فرستادن نامه ها و روانه کردن سفیرها به شهر و‌دیار خویش دعوتش کرده بودند، از گزندها برهانند.  
اینکه یکی از نامزدهای انتخابات به نام دکترعبدالناصر همتی در توییتش می نگارد:  (تاریخِ ما را با حسرت نوشته‌اند، حسرتِ نابهنگامی‌!!)؛ کلامی است درست که باید به آب طلا نوشت و بر سرْ درِ خانه ها و بالای کتیبه ها نگاشت.  
آنگاه که توّابین، فرجام ناگوار کار را با به میدان نیامدن به هنگام شان به تماشا نشستند، چون خودکشی کردن را بر خود روا نمی شمردند، به ناچار بر آن شدند با گرد آمدن حول لشکری فراوان، دل به دریا سپارند، بلکه با کشته شدن در رویا رویی با سپاه شام به فرماندهی فرزند زیاد، رسوایی ها را با خود به گور نبرند.  
اینان نه فقط، این بار نیز نا به هنگام، خود را به هلاکت انداختند، بلکه با خالی گذاشتن پشت مختار از دارا بودن سپاه مبارز، به امان خدایش سپردند!. موقعیّت شناس بودن، کاری است مهمّ که کمتر کس  را رسد از درک آن بر آید.  
اکنون گر چه قیاس، شاید قیاسی باشد مع الفارق و باطل، امّا اگر بتوان با حضور در پای صندوق های آرا از حجم ضررها کاست و‌ جبههٔ به ظاهر کوچک و امّا غیرتمند مصلحان اجتماع را به حال خود نگذاشت، چرا نباید این کار مهمّ که اکنون زمان حاجت و‌ دست یازیدن به آن است به انجام رسد؟!.  
مگر نسروده اند: (چرا عاقل کند کاری، که باز آرد پشیمانی؟!). یا به فرمودهٔ حافظ: (عاقلا مکن کاری کآورد پشیمانی!). نگاهی به فرجام و سرانجام گردانندگان قیام توّابین، شاید بتواند زوایایی پنهان از تاریخ امروز ایران را با نگاهی به گذشته نمایان بسازد.           
چنین است که این قلم فقط و فقط برای اثبات خود، به این معنا که حضور دارد و حضور خود را به مثابهٔ یک ملّت و‌مملکت، بلکه بس به مراتب تأثیرگذارتر می شمارد، نه فقط به پای صندوق های آراء می رود که دیگران را نیز به حضور یافتن هر چه با قدرت در این تنها آوردگاه فرا می خواند.  
با برائت جستن از بازیگران اقالیم قدرت که با تنگ نظری های شان،‌ پاره ای از ملّت را با نا امید ساختن از آمدن به پای صندوق ها به مخالفان نظام بدل ساخته اند، و کثیری دیگر را نه فقط بی تفاوت، بلکه مردّد به حال خود رها کرده اند؛  
امّا  دیگرانی نیز هستند که با دارا بودن قدرت بیان و برخوردار بودن از وجاهت و امکان، ملّت را با راه نشان ندادن ها به حال خود وا نهاده اند. اینان قطعاً جرم و‌ گناه شان کمتر از آنان نیست که با " خاصّه گزینی ها!" و پاشیدن گرد یأس بر چهرهٔ ملّت، ‌مملکت را به چنین حال بی رمق گرفتار ساخته اند.


 
بخش دوم – پیشگامان اجتماع! 
 
اگر وقت اجازه می داد داستان عبرت آموز حضرت ذوالنّون یا همان یونس پیامبر (ع) را به اختصار می نگاشتم که چگونه با رها کردن امّت به هنگام مواجه شدن آنان با سختی ها و‌مصائب، مورد ملامت خدای سبحان قرار گرفت.  
امید آنکه،‌ در این تنگهٔ اُحُد یا میدان سرنوشت ساز انتخابات، ملّت ایران با کور سوهایی تابان از داخل و ‌خارج که چون شمع هایی فروزان و با یاد آوردن اقدام عالمانهٔ آن دانشمند خداشناس از امّت حضرت یونس (ع) که با رهانیدن مردم از سرگردانی ها و پریشانی ها،‌ به ساحل امن و‌ نجات شان رسانید،‌ با حماسه آفرینی ها، بتوانند پیشاهنگان‌ موقعیّت نشناس اجتماع را بر جای شان نشانند و دماغ تنگ نظران از جماعت " خاصّه گزینان " همراه با ژاژگویان و تمامیّت خواهان را بر خاک کشانند.  
آنگاه که دانشمندی فیلسوف و‌جهان شناسی متفکّر چون دکتر سروش یا زمامداری آبرومند و با وزانت به مانند جناب سیّد محمّد خاتمی که ملّت و مملکت را با دادن گزینه به حضوری فراگیر در انتخابات فرا می خوانند،‌‌ چرا انتلکتوئل هایی روشنفکر مَآب! باید به خود اجازه دهند با مِنّ و‌مِنّ کردن ها ملّت و مملکت را با به حال خود رها کردن، تنهای شان گذارند؟.  
آیا اینان به گمان خود، افزون بر آن اندیشمندان و‌ زمامداران، أنواع آزارها را - اگر آزاری بوده باشد - به جان خریدند؟.         
آنگاه که با ستم و بیداد دیگران،‌ مردم و شهروندان عصبانی شوند و عصبانیّت خود را بخواهند با قهر کردن ها به رخ دستگاه حاکمیّت کشانند، ‌و‌در این هنگام پیشاهنگان ملّت و‌مملکت نیز با قهر کردن ها گوشهٔ عزلت گزینند! یا نشانی و‌ آدرس را به غلط  و اشتباه در اختیار ملّت گذارند! آیا از خود نپرسیده اند ملّت پریشان را به امید کدام رهنما و قائد به حال خود واگذاشته اند؟!؛  
‌آیا اینان با آبرو گذاشتن ها نمی توانستند یا نمی توانند حجم انبوه مرارت ها را با ایستادن ها در کنار مردم تا به کمترین میزان، کاهش دهند؟!،‌ شکایت علیه این جماعت از روشنفکرانِ خزیده در کنج أحزاب! یا به إنزوا و عزلت! را به کجا باید برد که دوغ را از دوشاب نمی شناسند؟.  
اینان می گویند:  " انتخابات، مهندسی شده است ". حرف شان درست. امّا بیایند با " مهندسی معکوس "،‌ نتیجهٔ بازی را به نفع مردم رقم بزنند. حضوری متراکم، حد اکثری و مقاوم می تواند تلخی ها را به کام بازیگران بد اندیش در کانون تصمیم گیری و قدرت بریزد.  
و إلّا سخنگوی محترم شورای نگهبان پیشاپیش گفته بود: (نبود مشارکت بالا لطمه ای به مشروعیّت شان بابت تصمیم سازی ها نمی زند!!)،{نقل به مضمون}. این عبارت، مادام که قاطبهٔ ملّت به پای صندوق های آراء نیایند و کار را به کاردان نسپارند، در جای خود درست است.   
آقای دکتر احمدی نژاد می گوید: (رای نمی‌دهم، ایران نیازمند اصلاحات اساسی است). آقای خوش خیال! اگر نخواهی یا نتوانی با آوردن شهروندان به پای صندوق های آراء، پروژهٔ إصلاحات مورد باور خود را به انجام رسانی،‌ فقط یکی از دو گزینه را در پیش رو داری: یا به عزلت رفتن و خانقاه نشستن و به انتظار معجزه ماندن! یا دست به هرج و‌مرج و انقلاب یازیدن!؛  
هیچیک از دو روش با نظر به نتائج ناخشنود که از خود به جا گذاشته اند، راهگشا نخواهد بود. انقلاب، خسارت بار است. انزوا از انقلاب، بس به مراتب مرگ آورتر و‌ زیانبارتر است. تازه با نظر به فتوای صادره! یا گرای واصله! از جناب فاضل لنکرانی! راجع به شخص شخیص مستطاب عالی!، اگر بگذارند تو آزاد ‌بمانی، چه رسد به اینکه بخواهی به انقلاب گرایی!. (ترسم نرسی به کعبه ای، اَعرابی! * کاین ره که تو می روی به ترکستان است!).ن

 
بخش سوم - انتخابات،‌ ملغمه و معجونی است که " گر نستانی، به ستم می دهند!"  
 
خواهید پرسید: چرا؟،‌ پاسخ آن است که این بخش از مرقومه را از نظر بگذرانید.  
میدان زندگانی، ‌دار امتحان است. امتحان برای آزمودن و بهتر تست زدن یا بهتر انتخاب کردن. یادم نمی رود آنگاه که در کلاس دو‌م یا سوم دبیرستان بودم دبیر درس عربی، سؤالات امتحان را در جلسه توزیع کرد. با آنکه یک سؤال را از أساس غلط طرح کرده بود و‌ این کمترین با انعکاس محترمانهٔ مسأله به جناب ایشان، دیگر پرسش ها را پاسخ داده بودم، با شناختی که از من داشت از ایشان درخواست کردم راجع به موضوع به این خاطر که حقوق دیگر دانش آموزان ضایع نگردد در پی راه حل بر آید.  
آن بزرگوار که سالها است به رحمت حق پیوست با پذیرش اِشکال در سؤال، فرمود: نه فقط آن سؤال را کان لم یکن می سازد بلکه به إزاء آن، یک نمره به همگان خواهد داد. همین موضوع را همان هنگام در سالن جلسه به آگاهی تمام دانش آموزان رسانید. خدای متعال با والاترین آموزگار بشر که حضرت خاتمُ‌ النّبیّن است محشورشان فرماید که گفته بود: (إنِّی بُعِثتُ مُعَلِّماً ؛؛ من به عنوان آموزگار بشر مبعوث به رسالت شدم!).   
گر چه امروزه،‌ انتظار اصلاح کژی ها داشتن از متصدّیان عالی أمور، اگر نگوییم تعلیق بر محال، که بس سخت و‌ مشکل برای آنان است، امّا چاره ای از حضور در عرصه و میدان انتخابات نیست.  
همیشه قرار نیست انتخاب از میان خوبان به عمل آید. هرگاه چنین باشد، " قاعدهٔ رجحان " است که خود را می نمایاند. یعنی آنگاه که همهٔ نامزدها از حیث مراتب کمال مثلاً در شرائط یکسان و همسان بوده باشند، آدم آگاه با در نظر گرفتن ملاک برتری ها که مناطِ رجحانش می شمارند، در مقام انتخاب بر خواهد آمد.  
آنگاه که انتخاب کردن ها دائر مدار میان نیک ها و بدها بوده باشد، انتخاب از میان آنها نیز، کاری آسان تر در قیاس با مرحلهٔ نخست به شمار خواهد آمد. 
امّا همیشه چنین نیست. چه آنکه ممکن است آدم ها خود را مواجه با وضعیّتی بیابند که به جای " قاعدهٔ رجحان " باید با تمسّک یافتن به " قاعدهٔ نقصان!" در صدد انتخاب بر آیند. و آن هنگامی است که امر گزینش و انتخاب،‌ دائر مدار میان انتخاب از میان بدان یا میان بد و بدتران بوده باشد. 
در این هنگام باید با تمسّک یافتن به " قاعدهٔ نقصان "، آنی که " پروندهٔ شخصیّت " و " کارنامهٔ عملکرد " همراه با " برنامه های کوتاه مدّت و میانی و بلند مدّت " ش! کمترین خسران و‌ زیان را به اجتماع می رساند مورد انتخاب قرار گیرد.  
انتخابات، میل کردن یک وعدهٔ غذا نیست که مثلاً اگر خوشمان نیامد بتوان با نخوردن تا رسیدن به نوبت شام صبر پیشه کرد یا با سفارش دادن یا بیرون رفتن از خانه، غذایی دلخواه را تناول نماییم. انتخابات، هرگاه شیرین نباشد، ‌زهری است شوکران که با حضور نیافتن ها کشنده ترین نوع آن را به کام اجتماع می خورانند!. یعنی: (گر نستانی، به ستم می دهند!).  
چنین است که در هر حالت،‌ جناب حافظ لسان الغیب، در غزل (۴۷۳) دیوانش، به همگان می آموزد:  
(کام بخشی گردون، عمر در عوض دارد * جهد کن که از دولت، دادِ عیش بستانی!).  
به هر قیمت، ‌دولت و دستگاه حاکمیّت را باید قبولاند که به حکم ضرورت ناچار است تن به اجرای عدالت دهد یا تمکین نمودن به خواست مردم و مملکت را سرلوحهٔ کار خود بداند. این ممکن نمی شود مگر آنگاه که عموم شهروندان با گام نهادن حد اکثری حضورشان در میدان، دستگاه حاکمیّت را به تسلیم در برابر خواست و إرادهٔ مردمان وادار نمایند.      
انتخابات، حتّی آنجاها که خوب برگزار نگردد، باز در جای خود شرّی است لازم. بلایی که دوران مشروطه با بی احتیاطی ها یا قدر ناشناسی های پیشاهنگان اجتماع، ملّت و‌ مملکت را به گوناگون مظاهر آسیب ها و متحمّل شدن سنگین ترین حجم هزینه ها گرفتار ساخته بودند، ناشی از رویگردانی یا بی اعتنایی و نا چیز پنداری شان بود که از انتخابات در ذهن خود می پروراندند. قطعاً آنان به مانند جناب احمدی نژاد، اصلاح أمور را  با بر پایی انقلابات در پی آن می گشتند.    
انتخابات پیش رو هر گاه با وجود نا خرسندی ها مغتنم شمرده نشود و با حضور حد اکثری مردم، تهدیدها را به فرصت تبدیل ننماید، کار به آنجا می رساند که برای دستیابی به اندکْ فائده که چه بسا ممکن است همان نیز، هیچ و پوچ از کار در آید،‌ هزینه هایی بس به مراتب سنگین تر را در قیاس با دوران مشروطه، متوجّهٔ ملّت و مملکت نماید.  
نمی دانم چه می گویم؟ یا بر صفحهٔ سینه چه می نگارم؟!؛ همی دانم که به فرمودهٔ جناب حافظ در غزل (۲۴۵) دیوانش: 
(اَلا ای طوطی گویای اَسرار * مبادا خالیت شکّر ز منقار * سرت سبز و دلت خوش باد جاوید * که خوش نقشی نمودی از خط یار * سخن سربسته گفتی با حریفان * خدا را زین معما پرده بردار).

امید آنکه هر کس از آحاد اجتماع، آنگاه که میدان انتخابات حتّی به دلخواه نبوده باشد،‌ با حضور یافتن در پای صندوق های آراء، نقش اجتماعی خود را به إیجاب و سلب یا در قیافهٔ اثبات و نفی با عالی ترین شکل ممکن إیفاء نماید؛ و‌صدای اعتراض یا خوشنودی خود را نسبت به وضع موجود نه فقط به گوش دستگاه حاکمیّت که به عرصهٔ گیتی و تا به آسمان ها رساند.  
فعلاً بس است. به قول مولانا در دفتر اوّل مثنوی معنوی: (شرح این هجران و این خون جگر * این زمان بگذار تا وقت دگر). موفّق باشید. چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰.

برچسب ها
انتخابات
#نظرات خوانندگان
ارسال نظر جدید
ثبت نظر جدید
ایمیل منتشر نخواهد شد
Captcha reload