گروه مقاله روز نوشت | تاریخ انتشار 19 مرداد, 1400 | نظرات 0 نظر

یکی از طرق بی آبرو شدن گستاخان این است که خدای متعال آنان را به طَعنِ پاکان برانگیزاند

" یکی از طرق بی آبرو شدن گستاخان این است که خدای متعال آنان را به طَعنِ پاکان برانگیزاند!"    ۱ - قطعاً خواهید پرسید: این کار چگونه به وقوع می پیوندد؟. عنایت به فرازی کوتاه از مثنوی مولانا، نه فقط حاوی پاسخ که در بر دارندهٔ پیام درس آموز است. و امّا شرح ماجرا:   &n

" یکی از طرق بی آبرو شدن گستاخان این است که خدای متعال آنان را به طَعنِ پاکان برانگیزاند!" 

 
۱ - قطعاً خواهید پرسید: این کار چگونه به وقوع می پیوندد؟. عنایت به فرازی کوتاه از مثنوی مولانا، نه فقط حاوی پاسخ که در بر دارندهٔ پیام درس آموز است. و امّا شرح ماجرا:  
 
(آنْک می‌درّید جامهٔ خلقْ چُست * شد دریده آنِ او، ایشان دُرست!). آن که لباس آبروی مردمان را به زعم خود با چابکی و بی پروایی از هم می درید، بی آنکه بتواند خدشه ای به حریم حرمت دیگران وارد کند، جامه ی آبروی خود را از هم دریده یافت!) .  
 
۲ - مولانا در فرازی از دفتر اوّل مثنوی معنوی در خصوص اینکه چه موجباتی فراهم می آید تا آدمی، خود، با دست خویش خود را با انگشت نمای این و‌آن ساختن بی اعتبار گرداند به داستانی از قرآن استناد می جوید که به حق، خواندنی است و شنیدنی. مولانا برای شرح و بسط این ماجرا، حکایت ” کژ ماندن دهان آن مرد که نام محمد (ص) به تَسْخَر خواند ” را به نظم در آورد. این واقعهٔ همراه با آموزه  با احتساب بیت بالا در ابیات (۸۱۷ – ۸۱۱) دفتر اوّل مثنوی قابل ملاحظه است.  
 
 
۳ - مولانا در ادامه می سراید:  
 
(آن دهانْ کژ کرد و از تَسْخَر بخواند * مر محمّد را دهانش کژ بماند * باز آمد کای محمّد عفو کن * ای ترا الطاف و علمِ مِن لَدُن * من ترا افسوس می‌کردم ز جهل * من بُدم افسوس را منسوب و اهل).  
 
آن کس که برای مسخره کردن نام محمد (ص) دهانش را کج کرد و آن نام شریف را به تمسخر خواند ، دهانش به همان حالت کج ماند. او نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: ای آنکه صاحب خُلق عظیمی و رَحْمَةً لِلعالَمینی! مرا ببخش. [برای آنکه نگاه ملاطفت آمیز رسول خدا را به خود معطوف بدارد، افزود:] این من بودم که ترا از روی نادانی مسخره (افسوس) می کردم، حال آنکه این منم که در خور تمسخر بوده و هستم).  
 
۴ - در اینکه آن آدم عیبجو کدامیک از مشرکان قریش بود؟ آیا همان حَکَم بن عاص بن وائل بود که راه رفتن حضرت را به تمسخر می گرفت و با ادا در آوردن ها باعث آزار ایشان می شد تا آنکه با دادن دیگر نسبت های ناروا، سرانجام سورهٔ مبارکهٔ (کوثر) در نکوهش وی نازل شد،‌ یا مثلاً ابولهب عموی پیامبر بود که با نزول سورهٔ (تَبَّتْ یَدا) مذمّت کردن او بر سر زبان ها افتاد، و یا فرد دیگر از جاهلان قریش بود؟ و هر که بوده باشد آیا توانست با اعتذار جستن،‌ راه درست را بپیماید؟ موضوعی است که مثنوی پژوهان و قرآن شناسان باید به آن بپردازند.  
 
۵ - مقصود آنکه خدای متعال، آنان را که ناجوانمردانه و ناروا با اشارهٔ دست و انگشت یا با چشم و ابرو و زبان ‌و قلم و به کار بستن دیگر ابزارها تحقیر کردن و آزار رساندن به دیگران را مورد اهتمام قرار می دهند را با دادن وعده های عذاب، به سختی مورد ملامت قرار داده است. آیات سورهٔ (هُمَزَه)، آیات (۱۳ – ۸) سورهٔ (قلم)، آخرین آیهٔ همین سوره، آیه (۱۱۲) سورهٔ (نساء) و ‌دیگر جاهای این کتاب سراسر معرفت و حکمت متضمّن بیان این مطلب است.  
 
   
۶ -  مولا نا در ابیات بعدی از حکایت مذکور اینگونه نتیجه می گیرد:  
 
(چون خدا خواهد که پردهٔ کس دَرَد* مَیلش اندر طعنهٔ پاکان برَد * ور خدا خواهد که پوشد عَیبِ کس * کم زند در عیبِ معیوبان نفَس * چون خدا خواهد که‌مان یاری کند * میلِ ما را جانبِ زاری کند).  
 
هر گاه خداوند بخواهد پردهٔ آبروی کس که خود، آدم مرموز و تبهکاری است را پاره کند و رسوایش سازد، در نهاد او میل و علاقه ای ایجاد می کند که به خرده گیری و عیبجوئی افراد وارسته و پاکدست بپردازد. [این در حالی است که خداوند با وجود عَلّامُ الغیوب بودن، امّا بردبار و آمرزنده و سَتّارُ العیوب است].  
 
امّا هر گاه بخواهد عیب آدم را بپوشاند فضایی فراهم می کند تا شخص هرگز از عیب عیبناکان سخن نگوید و حرفی در طعنهٔ آنان بر زبان نراند. [زیرا بر اساس اصل یا قاعدهٔ طلایی “جواب عمل” یا “ عمل و عکس العمل” هر که به عیب جویی و پرده دری دیگران علاقمند باشد، خود نیز آماج عیب جویی و پرده دری این و آن قرار گیرد). چنین است که به مناسبتی دیگر از همین دفتر می سراید: (این جهان کوهست و فعل ما ندا * سوی ما آید نداها را صدا).  
 
 
و سرانجام اینکه هر گاه خدا بخواهد به ما یاری رساند میل و علاقهء ما را به سوی تضرّع و زاری کشاند. [تضرع و زاری حاکی از وقوف شخص بر کاستی ها و نواقص خود است. آدمی آنگاه که به معایب خود آگاه شود قهراً می کوشد خود را از آن صفات دور کند. او مجال نمی یابد در پوست خلق افتد، بلکه توان و ‌امکان خود را جهت رفع کاستی ها و تکمیل نفس خود به کار می بندد].  
 
۷ - سالها پیش آنگاه که دور دوم ریاست جمهوری یکی از متصدّیان در حال سپری شدن بود با عزیمت به قم برای زیارت مَضجَعِ شریف دخت گرامی امام هفتم – عَلیهُمَا السَّلام – شب را مهمان یکی از خویشاوندان شدم که در کسوت روحانیّت بوده و هست.

در خلال گپ و‌گفت ها این پرسش به میان آوردم که به نظر شما دور بعدی انتخابات چه کس را رسد تا خلعت ریاست جمهوری بر تن کند؟. بی درنگ پاسخ داد: فلانی. با شگفتی گفتم: چرا ایشان؟. گفت: چون “ دریده “ است!.  
 
۸ - البتّه آن فلانی هرگز و هیچگاه علی رغم پا به میدان گذاشتن ها نتوانست به آن جایگاه رسد، ‌امّا آن میزبان گرامی با نگاه معطوف به آن روز ایران که چه معلوم الحالی توانست به فرمودهٔ امام علی (ع) در فرازی از خطبهٔ نهج البلاغه:(بَعْدَ اللَتَيَّا وَ الّتِى ؛؛ در پی آن همه مصائب و اتّفاقات ناگوار!) که بر ایران گذشت به آن منصب دست یابد با قیاس گرفتن ها آن پاسخ را به پرسش این جانب داد.  
 
۹ - مقصود آنکه واژهٔ (دریده)،‌ خواه به وصف مفعولی و به معنای (بی ترمز و دنده یا بی پرده و پلاس) بوده و‌ یا به وصف فاعلی و به معنای (پرده دَر و هتّاک و ساختارشکن) باشد، ‌همان است که مولانا در ابیاتی از مثنوی گرانسنگ معنوی به آن پرداخته است. چنین آدم نه فقط باکی از شنیدن نسبت های ناروا راجع به خود ندارد که در دادن چنین نسبت ها به این و آن نیز بیمی به خود راه نمی دهد.  
 
۱۰ - امروزه با نگاه به اوضاع و احوال،‌ برخی متصدّیان عالی امور در توصیف وضع ناگوار که ایران امروز با آن مواجه است با بیان مصائب و مشکلات و‌ بدون کمترین اشاره به علل و موجبات بروز این همه ناکامی ها و گرفتاری ها آنچنان با پاچه گیری ها بر طبل کینه ها می کوبند که تو گویی نه فقط در پی یک کودتا و یا انقراض یک نظام به مانند سال ۵۷ به قدرت رسیده اند بلکه نمی خواهند إذعان کنند سیاست ها و ‌استراتژی ها و خط و مشی دهی ها نیز چنان گل و بلبل نبود که فقط  پاره ای بی کفایتان بی تدبیر،‌ کارها به اینجا رسانده باشند و‌هم اکنون مدبّرانی با فرود آمدن از بالای آسمان ها قرار است کاری کنند کارستان و می خواهند یک شبه کارها به سامان رسانند!.  
 
۱۱ - این گمانه ها با روی کار آمدن یکی از امیدهای شب زنده داران و محافل گردانان در دههٔ ۸۰ نیز مورد انتظارشان بود که مع الأسف به قول مولانا: (از قضا اسکنجبین صفرا فزود!).  
 
۱۲ - اینان با چنان صدایی بلند و بی پروا و با کتمان کردن حقیقت ها و‌ بر زبان راندن انواع دروغ ها و توهین ها و افترا بستن ها و تهمت زدن ها و نثار و ایثار کردن انواع گوناگون نارواها از سَبّ و لعن و دشنام فرستادن ها غریوهای شادی در دستیابی به قدرت و مسند از ثَرا به ثریّا می رسانند غافل از اینکه خود نیز با گذشت اندک زمانی کوتاه، ماه عسل به منصب رسیدن شان سپری می شود و خود نیز مانند پیشینیان باید با آسمان و ‌ریسمان کردن ها در مقام پاسخ بر آیند. 
 
۱۳- اینان کتمان حقائق کردن همراه با دروغ را چنان با اعتماد به نفس و با صدای بلند و رسا و رو یا رو و بی پرده و بی پروا به سمع ملّت می رسانند که با باورمند نمودن ها کس را قدرت نیست در مقام سؤال و اعتراض بر آید که: این چه تُرَّهات است که بر زبان می رانید؟!.  
 
۱۴ - اینان گرانی و سقوط ارزش پول ملّی و بیکاری و بی اعتمادی عموم شهروندان به کارکردهای دستگاه حاکمیّت و دولت و نهادینه شدن فساد و تباهی سازمان یافته و‌ سیستمی و بی اعتناء یا بی تفاوت ماندن نسل ها به ارزش های بر آمده از فرهنگ و اخلاق و آداب ملّی و مملکتی و دین و ‌مذهب رسمی و دیگر وعده های بی پشتوانه و توخالی مصادر امور برای زدودن سایهٔ شوم ناکامی ها را با دو چشمان باز می بینند و با گوش های خود می شنوند؛  
 
۱۵ - امّا بدون آنکه کمترین حرف و سخن از علّت ناکامی ها از تحریم خارجی و‌ کارشکنان داخلی از غوغاسالاران و موج سواران و قاچاقچیان و بازیگران نامریی در پسِ پردهٔ قدرت یا جا خوش کردگان در ظِلِّ ظَلیل دولت سایه را بر زبان آورند، چند اسبه بر هتک حرمت آنانی می کوبند که خوب یا بد با رفتن شان کار به نو رسیدگان سپرده اند. بلایی دامان گیر که دهه ها است گریبان ملّت و ‌مملکت را گرفته است و‌ صف آرایی های مردمان را با جناح بازی ها و‌ جبهه بندی ها بدون آنکه هوده و‌ بهره ای به ارمغان آورَد برابر هم به نمایش گذاشته اند.  
 
۱۶ - اگر قرار باشد پس از دهه ها با دیده شدن معلول ها که عیب ها و ناکامی ها است،‌ امّا علّت ها که عمدهٔ آنها تحریم های خارجی همراه با تعدّد کانون های قدرت و اجرا و تصمیم گیری تا کارشکنی ها و موج آفرینی های داخلی است که چون دو تیغهٔ یک قیچی بر هَدْم و نابودی ملّت و مملکت کمر همّت بسته اند به چشم ننگرند و در پی دفع و رفع آن بر نیایند، نخواهند توانست هیچ روزنه ای که نوید بخشِ برون رفت از بن بست ها بوده باشد به ارمغان آورند. 
 
۱۷ - این تک بینان که با چشمان لوچ و ‌اَحوَل بهبودی اوضاع را به انتظار می نشینند چون با دیدن یک روی سکّه که معلول ها است علاقه ای به دیدن روی دیگر آن که علّت ها است از خود نشان نمی دهند یا به نفع شان نیست که چنین کنند هرگز و هیچگاه قادر نخواهند بود گام از گام به سوی جلو بردارند.

۱۸ - از آنجا که اینان با ندیدن بن بست ها یا با بی شهامتی ها خود را به ندیدن زدن ها! جز با گشتن دور خود، قادر نخواهند شد با بیرون جهیدن از تارهایی وهم آلود که گرد خویش بافته اند پا به بیرون گذارند هرگز نخواهند توانست آرامش و نشاط و فراوانی و ارزانی و اشتغال و‌ اعتماد و صعود ارزش پول ملّی و حلّ معضل ازدواج و‌ بیکاری تا پا گشودن به دنیای آزاد و ‌بیرون جهیدن از دایرهٔ فساد و ‌تباهی سازمان یافته و سیستمی را به تماشا گذارند.  
 
۱۹ - با آنکه آشکارا معلوم است با امر و نهی کردن های بی برنامه و پشتوانه از بالا و با روی آوردن به نسخهٔ بی ثمر گفتار درمانی ها و با قطع نظر از همهٔ این بدبینی ها که کار به جایی نمی رسانند، امّا امید آنکه در گشودن گره ها موفّق از کار در آیند. یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰.

برچسب ها
آبرو گستاخ
#نظرات خوانندگان
ارسال نظر جدید
ثبت نظر جدید
ایمیل منتشر نخواهد شد
Captcha reload